رفتن به مطلب

سیگار شکلاتی...


sAmaR!

ارسال های توصیه شده

شاعر بهنام عزت نژاد

در دل پیرترین بوته خاک
من گلی خواهم کاشت
و بدو ریشه زجان خواهم داد
سبد خاطره فردا را
من به او خواهم داد
و به او خواهم گفت
که در آن جاری شو
و به میقات بیا
از سرازیری آن کوه بلند

از شکاف تن این تشنه کویر
پا به پای من تنها تو بیا
ومرا پیدا کن
و درون قفس شیشه عمر
از محبت ازعشق
از لطافت از مهر
از صداقت از شعر
از خدا از ایمان
دست من را بر گیر
وبنایی نو ساز
و به سهراب بگو
خانه دوست همین جاست
بیا!!!
...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یاد تو ای "سهراب" ...

شاعر سرمد زنجانی

تومرا ياد کني يا نکني
باورت گر بشود گرنشود
حرفي نيست
اما نفسم مي گيرد
در هوايي که نفسهاي تو نيست
« سهراب سپهري »
*
در هوايي كه نفس هاي من است ـ
زندگي هست ولي ـ
شادي نيست،
باورت گر بشود گر نشود ـ
عاشقي هست ، وفاداري نيست.
*
من ترا ياد كنم از دل و جان ـ
در هوايي ـ
كه نفس هاي من است،
سینه ی من ای دوست ـ
پُرِ از زخم دل است،
تو فقط باور کن ـ
یاد تو ای سهراب ـ
مرهم زخم من است.
*
تو بگو ، با چه زبان ؟
با چه دلی ؟
به همه ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گذشته تجربه است
زمان حال امتحان است
و آینده انتظار
از تجربیات خود در امتحانات استفاده کنید تا به انتظارات خود برسید...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گاهی کودک باش
جدی بودن را فراموش کن
کودکان آرامش بیشتری دارند
بزرگ تر که می شوی زیباتر سخن می گویی
ولی احساس و طراوتت را از دست می دهی!
کودک بودن کوچک بودن نیست
لذت بردن‌ است...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مثل کودکی که مادر با بیرحمی تمام، بند نافش را در هنگام تولد میبرد، ما هم باید این بند ناف روانی " نیاز به بودن دیگری "را از وجودمان پاره کنیم. تمام رشد و تکامل و استقلال و متکی به نفس بودن، در جدایی و رویارویی شجاعانه با تنهایی، نهفته است.

 

آنوقت است که اگر با کسی هستی از روی نیاز نیست، بلکه از روی اشتیاق است و تازه آنوقت است که توانایی #عشق ورزیدن سالم رو پیدا میکنی. شرط لازم برای داشتن عشق سالم پذیرفتن و برخورد فعالانه و شجاعانه و بدون ترس "احساس تنهایی" است.

 

هیچ رابطه ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست. هریک از ما در هستی تنهائیم فقط میتوانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم همانطور که عشق درد تنهایی را جبران میکند.

 

#اروین_یالوم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم
در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست
نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد
در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است
آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیای مان ویران شد
در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحت مان هم نمی کند
 چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم
در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است
 پس یقین داشته باش که مشکل امروزت
اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست
این یکی هم حل می شود. میگذرد و تمام می شود.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست
زندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد
گاهی آرام و دلنواز
گاهی سخت و خشن
گاهی شاد و رقص آور
گاهی پر از غم
زندگی را باید احساس کرد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زندگی زیباست چشمی باز کن

گردشی در کوچه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست

عینک بدبینی خود را شکست

علت عاشق ز علت ها جداست

عشق اسطرلاب اسرار خداست

من میان جسم‌ها جان دیده‌ام

درد را افکنده درمان دیده‌ام

دیده‌ام بر شاخه احساس‌ها

می‌تپد دل در شمیم یاس‌ها

زندگی موسیقی گنجشک‌هاست

زندگی باغ تماشای خداست

گر تو را نور یقین پیدا شود

می‌تواند زشت هم زیبا شود

حال من در شهر احساسم گم است

حال من عشق تمام مردم است

زندگی یعنی همین پروازها

صبح ها، لبخندها، آوازها

ای خطوط چهره‌ات قرآن من

ای تو جان جان جان جان من

با تو اشعارم پر از تو می‌شود

مثنوی‌هایم همه نو می‌شود

حرف‌هایم مرده را جان می‌دهد

واژه‌هایم بوی باران می‌دهد...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عده ای گریه کنان می آیند

عده ای ، گرم تلاطم هایش

عده ای بغض به لب ، قصد خروج

فرق ما ، مدت این آب تنی است

یا که شاید ، روش غوطه وری

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد ، هیچ

زندگی ، باور تبدیل زمان است در اندیشه عمر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

یک روز رسد غمی به اندازه کوه

یک روز رسد نشاط اندازه دشت

 

افسانه زندگی چنین است گلم

در سایه کوه باید از دشت گذشت

 

مجتبی کاشانی

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

«سه اصل ضروری برای داشتن زندگی شاد عبارتند از: کاری برای انجام دادن، چیزی برای دوست داشتن و چیزی برای امیدوار بودن»

– ژوزف ادیسون

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

«از دیروز درس بگیر، برای امروز، زندگی کن و به فردا امیدوار باش. مهم‌ترین چیز این است که از پرسیدن دست نکشی.»

 آلبرت انیشتین

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شازده‌کوچولو از گل پرسید :

آدم‌ها کجان؟

گل گفت :

باد به این‌ور و آن‌ورشان می‌برد،این بی‌ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!

 

 

آنتوان‌ دوسنت‌ اگزوپری

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

امروز داشتم به این فکر می کردم که فقط هم اینطوری نیست که ما از دست داده باشیم .

دلم سوخت برای آنها که ما را از دست داده اند .

نه که ماه باشیم و بی عیب ، نه .

فقط ما انگار کسانی را ازدست داده ایم که مطمئن نبوده ایم دوستمان دارند ، و آنها کسانی را که مطمئن بوده اند دوستشان دارند .

و به نظر می رسد آنها بازنده بزرگتری هستند ...

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
يادت می‌آيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود صدا در گلو شکست

 

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

 

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 

ای داد ، کس به داغ دل باغ دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست

 

آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

 

"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت

"آیا" ز یاد رفت و"چرا" در گلو شکست

 

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

 

تا آمدم با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا...در گلو شکست

 

"زنده یاد قیصرامین پور"

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به نظرم، آدم وقتی شب‌هایی رو که غم مثل یه درد عمیق ریشه می‌کنه و چنگ می‌زنه رو شونه‌ها و کتفش. و بغض باعث زیاد و سنگین‌تر شدن اون درد می‌شه رو رد می‌کنه و به هیچ‌کس پناه نمی‌بره، نمی‌خواد یا نمی‌تونه پناه ببره. با اینکه خیلی اذیت می‌شه، با اینکه خیلی بهش سخت می‌گذره، با اینکه صبح‌ش ممکنه با یه سر درد بد و چشم‌های پف کرده بیدار بشه، ولی می‌فهمه هنوزم می‌تونه از خیلی شب‌ها _تنهایی_ زنده بیرون بیاد. می‌فهمه اون شاید خیلی شب‌ها درد بعضی‌ها رو به جون خریده باشه؛ ولی ممکنه همون بعضی‌ها تو شب‌های پر درد اون نباشن و یا نخوان که باشن. می‌فهمه ته ته ته تمام داشتن‌ها، باید فقط خودشو سفت بچسبه. که این خود، از اولش بوده، تا آخرشم هست. حتی همون موقعی که روی یه عالم خاک سرد خوابیدی و، همه می‌رن، حتی اگه با چشم گریون، ولی می‌رن.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...