sAmaR! ارسال شده در 13 بهمن، 2020 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، 2020 (ویرایش شده) ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر خاکستر گداخته را زیر و رو مکن در چشم دیگران منشین در کنار من ما را در این مقایسه بی آبرو مکن راز من است غنچه ی لب های سرخ تو راز مرا برای کسی بازگو مکن دیدار ما تصور یک بی نهایت است با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن. فاضل نظری ویرایش شده 13 بهمن، 2020 توسط sAmaR! 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 13 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، 2020 گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست خواستم با غم عشقش بنویسم شعری گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست. فاضل نظری 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 13 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، 2020 بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق و سکوت تو جواب همه مسئله هاست. فاضل نظری 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 13 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، 2020 بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست ناراضی ام، امّا گله ای از تو ندارم در سینه ام آویخته دستی قفسی را تا حبس نفس های خودم را بشمارم از غربت ام آنقدر بگویم که پس از تو حتّی ننشسته ست غباری به مزارم ای کشتی جان، حوصله کن می رسد آن روز روزی که تو را نیز به دریا بسپارم نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت یک بار به پیراهن تو بوسه بکارم ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار تا دست خداحافظی اش را بفشارم... فاضل نظری 2 1 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
sAmaR! ارسال شده در 13 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، 2020 مرگ در قاموس ما از بیوفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصهی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل بهدست آوردن از کشورگشایی بهتر است تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است باشد ای عقل معاشاندیش، با معنای عشق آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست اینکه در آیینه گیسو میگشایی بهتر است کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است … فاضل نظری 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .