SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 چشم هایی که به تصویر تو عادت دارند مدتی هست نیــــــازی به ملامت دارند در و دیـــــــــوار مرا یــــــاد تو می اندازد خاطـــــــراتم همگی از تو شکایت دارند جای جای دل من زخمی این تقدیــــرند جای جای دل من درد و جراحــــت دارند مثل رخــــــــداد بزرگی که به تاریخ افتد بین ما حـــــــــــــادثه ها نیز روایت دارند نیمه شب گاه که من خواب تو را می بینم به هم این ثانیه ها حس رقــــابت دارند میهمان دل من هستی و حســرت دارم دست هایم چقَـــدَر با تو مسافت دارند . 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 15 مرداد، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مرداد، 2020 3 تمام آمدم عرض ادب بر قدم یار کنم دل و جان را به فدای گل بی خار کنم آمدم تا که شوم بر در تو حلقه به گوش دل دهم بر تو و خود را به تو دلدار کنم من که عمریست ز چشمت شده ام م**س.ت و خراب چه شود تا ز وصالت دل و هوشیار کنم؟ کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار همه روز رقیبان چو شب تار کنم گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی گل بپاشم به رهت، شهر خبردار کنم یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی سر راه تو بگیرم ز تو دیدار کنم ای خلیل از غم عشق چه کسی می نالی؟ گو که دل را بدهم شهره بازار کنم “خلیل قربانی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 . ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش پیش آ و مرنجانش من خانه نمیدانم وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش وز خانه مکن دورش من خانه نمیدانم من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم رحم آر و مکن طاقم من خانه نمیدانم “مولانا” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 کاش من هم همچو یاران، عشقِ یاری داشتم خاطری میخواستم یا خواستاری داشتم تا کشد زیبارخی بر چهرهام دستی ز مهر کاش چون آیینه، بر صورت غباری داشتم ای که گفتی انتظار از مرگ جانفرساتر است! کاش جان میدادم اما انتظاری داشتم شاخهی عمرم نشد پر گل که چیند دوستی لاجرم از بهر دشمن کاش خاری داشتم نغمهی سر داده در کوهم، به خود برگشتهام که به سوی غیرِ خود راه فراری داشتم محنت و رنج خزان اینگونه جانفرسا نبود گر نشاطی در دل از عیش بهاری داشتم تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب اعتبار از پایهی بیاعتباری داشتم پایبند کس نبودم، پایبندم کس نبود چون نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم آه «سیمین» حاصلم زین سوختن افسرده است همچو اخگر دولت ناپایداری داشتم “سیمین بهبهانى” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 ﮐﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺴﺖ ﺁﺧﺮ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﺗﻮﺍﻡ ﺩﺭ ﺳﻔﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺗﺮﻡ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﯼ ﺭﺍ ﻋﻬﺪ ﺑﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﻋﻬﺪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺮﺗﻮ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﮔﺬﺭﻡ 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می برد می شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای او ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد دردناک است اینکه میگویم ولی هنگام جنگ شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است م**س.ت هم در قصر و هم در غار خوابش می برد تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد من کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین در اتاقی بسته از آوار خوابش می برد در کنارت تازه فهمیدم چرا در نیمه شب رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد سر به دامان تو مثل دائم الخمری که شب سر به روی پیشخوان بار خوابش می برد یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی لای انگشتان او سیگار خوابش می برد من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام اینکه موج از شدت انکار خوابش میبرد وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش کودکی با گونه ی تبدار خوابش میبرد “دوستت دارم” که آمد بر زبان خوابم گرفت متهم اغلب پس از اقرار خوابش میبرد صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است عاشقی که در شب دیدار خوابش می برد 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 زنده ماندم بعد تو ! از سختي جان شاكي ام! من از اين جاني كه در بُردم به قرآن شاكي ام ! از خدا هم بابت تغيير رأي اولش درخصوص سنتش در عيد قربان شاكي ام ! مثل يك بيماري مزمن ؛ نفسگير است عشق ! رو به بهبودم ولي از طول درمان شاكي ام ! من نه تنها از اداهاي پرستاران بخش بلكه در تشخيص دردم از پزشكان شاكي ام ! در نقاهت از عيادت هاي طولاني خلق در كنارش از فضولي هاي مهمان شاكي ام ! بس كه خو كردم به اين ديوارها باور كن از اينكه گاهي باز گردد درب زندان شاكي ام ! . 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 آخرش نشناختم آن روح بي تاب تو را خواستم سر دربيارم از تو و دنياي تو آخرش اما ندانستم رگ خواب تو را از بناگوشت؟ لبت؟ از چانه ات ؟ يا غبغبت؟ از كجا بايد بگيرم بو*س*ه ي باب تو را ؟ بي هوا در چشمهاي هر زني زل مي زنم! بلكه در جايي بيابم چشم كمياب تو را ! تا به كي بايد به هر جمعي كه وارد مي شوم بشنوم از اين و آن هر روز القاب تو را ؟! باز مي آيم سر راه تو با يك شاخه گل گرچه ميدانم به هم ميريزم اعصاب تو را ! 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 حتما کسی را تازگی ها در نظر داری لابد به غیر از من کسی را زیر سر داری دیگر سراغی از دل تنگم نمی گیری با اینکه از حال پریشانم خبر داری بی طاقتی این روزها جایی دلت گیر است بو برده ام از شهر من قصد سفر داری بو برده ام از عطر مشکوک تنت شبها جایی دگر عشقی دگر یاری دگر داری سردی زمستانی در این گرمای تابستان لبهای بی رنگ و نگاهی بی ثمر داری آهسته گفتی: دوستت دارم و از لحنت معلوم شد از من کسی را دوست تر داری 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 حالم بد است مثل زمانی که نیستی دردا که تو همیشه همانی که نیستی وقتی که مانده ای نگرانی که مانده ای وقتی که نیستی نگرانی که نیستی عاشق که می شوی نگران خودت نباش عشق آنچه هستی است نه آنی که نیستی با عشق هر کجا بروی حی و حاضری در بند این خیال نمانی که نیستی تا چند من غزل بنویسم که هستی و تو با دلی گرفته بخوانی که نیستی من بی تو در غریب ترین شهر عالمم بی من تو در کجای جهانی که نیستی ”غلامرضا طریقی” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 شاهد مرگ غم انگیز بهارم، چه کنم؟ ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟ نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم زلف افشان تو گردیده حصارم، چه کنم؟ از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته این ایل و تبارم، چه کنم؟ من کزین فاصله، غارت شده چشم توام چون به دیدار تو افتد سر و کارم، چه کنم؟ یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟ “سیدحسن حسینی” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 11 مهر، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، 2020 . کسی که منتظـــرش مانــده ام تبــــــر دارد و ســــاقه ی من از ایـن ماجــرا خبــــــر دارد همان که میوه ی من خورد و سـایه ام دزدید به چــوب و شـاخه ی خشکیده ام نظـــر دارد به فکــر راه فــرارم بــه بندِ ریشــه اسیــــــر خــوشا به حــال قنــاری که بال و پـــر دارد میــان ســینه دلم مثــلِ بیــد می لـــــــرزد از آن خیـــال پلیـــدی کــه او بــه ســــر دارد هنوز هم دو جوانه به شاخــه ام باقیسـت خدا کنـــد کـه از ایــن کار دســـت بردارد… 2 تمام . 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 آسمان زیر بال اوج تو بود چون شد ای دل که خاکسار شدی؟ سر به خورشید داشتی و دریغ زیر پای ستم غبار شدی ترسم ای دلنشین دیرینه سرگذشت تو هم ز یاد رود آرزومند را غم جان نیست آه اگر آرزو به باد رود “هوشنگ ابتهاج” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 اگر ز کوی تو بویی به من رساند باد به مژده جانِ جهان را به باد خواهم داد اگر چه گرد برانگیختی ز هستی من غباری از من خاکی به دامنت مرساد تو تا به روی من ای نور دیده در بستی دگر جهان در شادی به روی من نگشاد خیال روی توام دیده می کند پُرخون هوای زلف توام عمر میدهد بر باد نه در برابر چشمی نه غایب از نظری نه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد به جای طعنه اگر تیغ میزند دشمن زِ دوست دست نداریم، هرچه بادا باد زِ دست عشق تو جان را نمی برد حافظ که جان زِ محنت شیرین نمی برد فرهاد . 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 من روز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می کنم آن لحظه ها که مات در انزوای خویش یا در میان جمع خاموش می نشینم موسیقی نگاه تو را گوش می کنم گاهی میان مردم در ازدحام شهر غیر از تو هرچه هست فراموش می کنم… “فریدون مشیری” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت سلام و حال پرسی و شروع خوش زبانیت فقط نه کوچه باغ ما، فقط نه اینکه این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهربانیت دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانیت جواب کن به جز مرا، صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کن میان زندگانیت بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 پابند کفشهای سياه سفر نشو يا دست کـم بخاطر من ديرتر برو دارم نگاه مـی کنم و حرص مـی خــــورم امشب قشنگ تر شده ای، بيشتر نشو کاری نکن که بشکنی اما شکسته ای حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو موضــــوع را عـوض بکنيم از خودت بگو به به مبارک است: دل خوش، لباس نو دارند سور و سات عروسی می آورند از کوچــه های سرد به آغوش گرم تو هی پا به پا نکن که بگويم سفر به خير مجبــــور نيستـــی که بمانی ولــی نرو “مهدی فرجی” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 آتش روی تو زین گونه که در خلق گرفت عجب از سوختگی نیست که خامی عجبست آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد حُطَب است جنبش سرو تو پنداری کز باد صباست؟ نه، که از ناله مرغان چمن در طربست هرکسی را به تو این میل نباشد که مرا کآفتابی تو و کوتاه نظر مرغ شبست خواهم اندر طلبت عمر به پایان آورد گرچه راهم نه به اندازه پای طلبست هر قضایی سببی دارد و من در غم دوست اجلم میکشد و درد فراقش سببست سخن خویش به بیگانه نمییارم گفت گله از دوست به دشمن نه طریق ادبست “سعدی” 3 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 میترسم از روزی که دیگربار بی تابی کنم چشمِ سیاه غصه را با یاد تو آبی کنم سنگِ دلم را بشکنم، در پای تو قالی کنم این حالِ بی احوال را با یاد تو عالی کنم می ترسم از روزی که دیگربار خودخواهی کنم از عشق بی مقدار خود، سهمِ تو را راهی کنم شعری بگویم از قضا، تمجیدِ تکراری کنم خرده غرورِ خسته را، بیهوده آزاری کنم “شراره رضوی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند با من از این هم دلت بیاعتنا تر خواست، باش موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟ مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا چشم تو از این خ**یا*نتها فراوان میکند عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند درد بیدرمانشان را مرگ درمان میکند 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 چشم هایی که به تصویر تو عادت دارند مدتی هست نیــــــازی به ملامت دارند در و دیـــــــــوار مرا یــــــاد تو می اندازد خاطـــــــراتم همگی از تو شکایت دارند جای جای دل من زخمی این تقدیــــرند جای جای دل من درد و جراحــــت دارند مثل رخــــــــداد بزرگی که به تاریخ افتد بین ما حـــــــــــــادثه ها نیز روایت دارند نیمه شب گاه که من خواب تو را می بینم به هم این ثانیه ها حس رقــــابت دارند میهمان دل من هستی و حســرت دارم دست هایم چقَـــدَر با تو مسافت دارند . 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 26 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2020 آمدم عرض ادب بر قدم یار کنم دل و جان را به فدای گل بی خار کنم آمدم تا که شوم بر در تو حلقه به گوش دل دهم بر تو و خود را به تو دلدار کنم من که عمریست ز چشمت شده ام م**س.ت و خراب چه شود تا ز وصالت دل و هوشیار کنم؟ کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار همه روز رقیبان چو شب تار کنم گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی گل بپاشم به رهت، شهر خبردار کنم یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی سر راه تو بگیرم ز تو دیدار کنم ای خلیل از غم عشق چه کسی می نالی؟ گو که دل را بدهم شهره بازار کنم “خلیل قربانی” 3 تمام 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 27 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، 2020 گل انداما به سویم دسته ای گل فرستادی مرا پروانه کردی مرا کاشانه چون غمخانه ای بود تو این غمخانه را گلخانه کردی ز دست قاصدت گل را گرفتم به هر گل برگ آن صد بو*س*ه دادم پس از آن با دلی آکنده از شوق به آرامی به گلدانی نهادم حکایت ها که با تو گفته بودم به جای تو به گلها باز گفتم حکایت ها که با تو گفته بودم به جای تو به گلها باز گفتم 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 27 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، 2020 . بر ما چه رفته است که دل مرده ایم ما؟ دل را به میهمانی غم برده ایم ما گل های زرد دسته به دسته شکفته اند بر ما چه رفته است که پژمرده ایم ما؟ سبزیم اگرچه مثل سپیدارهای پیر سهم کلاغ های سیه چرده ایم ما شاید به قول شاعر لبخندهای تلخ “یک مشت خاطرات ترک خورده ایم ما” باور کنید هیچ دلی را در این جهان نشکسته ایم ما و نیازرده ایم ما گفتی پناه می بری از بی کسی به چاه ای بغض ناصبور مگر مرده ایم ما؟ “سعید بیابانکی” 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
SARDAR ارسال شده در 27 بهمن، 2020 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، 2020 نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟ چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟ چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟ چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری! عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری عراقی 2 نقل قول لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .