رفتن به مطلب

general yeom

کاربر عضو
  • تعداد ارسال ها

    36
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

2 دنبال کننده

درباره general yeom

آخرین بازدید کنندگان نمایه

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمی شود.

دستاورد های general yeom

Newbie

Newbie (1/14)

39

اعتبار در سایت

  1. general yeom

    آمون گوت

    آمون لئوپولد گوت (به آلمانی: Amon Leopold Göth) (زاده ۱۱ دسامبر ۱۹۰۸- مرگ ۱۳ سپتامبر ۱۹۴۶) یک افسر اس اس اتریشی و فرمانده اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف در دوران جنگ جهانی دوم بود. گوت اردوگاه را با کمال بی رحمی اداره می‌کرد. گفته شده که او به علت داغ بودن سوپش به یک آشپز یهودی شلیک کرد و در صورتی که تشخیص می‌داد یک زندانی به خوبی کار نمی‌کند از پنجره دفترش به سوی او آتش می‌گشود. بعد از پایان جنگ توسط متفقین محاکمه و به عنوان جنایتکار جنگی محکوم به اعدام شد. عکسی که قبل از اعدام از گوت گرفته شده، او را با لبخند نشان می‌دهد. آخرین کلمه گوت قبل از اعدام درود بر هیتلر بود. دلیل اصلی شهرت گوت در سال‌های اخیر به فیلم فهرست شیندلر برمی گردد. در این فیلم رالف فاینس نقش گوت را ایفا می‌کند. آمون گوت زادهٔ ۱ دسامبر ۱۹۰۸ وین، اتریش-مجارستان درگذشتهٔ ۱۳ سپتامبر ۱۹۴۶ (۳۷ سال) کراکوف، لهستان درجه هاوپتشتورمفوهرر بخش اس اس فرماندهی در فرمانده اردوگاه کار اجباری کراکوف-پلاشوف جنگ‌ها و عملیات‌ها جنگ جهانی دوم همسر(ها) اولگا یانائوشک (۱۹۳۴) آنی گایگر(۱۹۳۸–۱۹۴۴)
  2. پیشینه مالک (آلمان نازی) نام: MV Wilhelm Gustloff نام‌گذاری: ویلهلم گوستلوف مالک: جبهه کارگری آلمانی کاربر: Hamburg-South America Line بندر ثبت: هامبورگ، آلمان سازنده: Blohm & Voss قیمت: ۲۵ میلیون رایش مارک شماره یارد کشتی: ۵۱۱ آب‌اندازی: ۱ اوت ۱۹۳۶ آغاز کار: ۵ مه ۱۹۳۷ به دست آورده شده: ۱۵ مارس ۱۹۳۸ شناسایی: Radio ID (DJVZ) سرنوشت: Requisitioned into the کریگسمارینه on ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ مالک نام: Lazarettschiff D (Hospital Ship D) کاربر: کریگسمارینه (نیروی دریایی آلمان) به دست آورده شده: ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ ورود به خدمت: ۲۲ سپتامبر ۱۹۳۹ – ۲۰ نوامبر ۱۹۴۰ وضعیت: Converted to floating barracks beginning 20 November 1940, including repainting from hospital ship colors to standard navy grey. مالک نام: Wilhelm Gustloff کاربر: کریگسمارینه به دست آورده شده: ۲۰ نوامبر ۱۹۴۰ خروج از خدمت: نوامبر ۱۹۴۰ – ژانویه ۱۹۴۵ سرنوشت: Torpedoed and sunk ۳۰ ژانویه ۱۹۴۵ پی‌نوشت: Used as floating barracks for the Second Submarine Training Division until the vessel returned to active service ferrying civilians and military personnel as part of Operation Hannibal مشخصات اصلی کلاس و نوع: کشتی گردشی گنجایش: 25,484 GRT درازا: ۲۰۸٫۵ متر (۶۸۴ فوت ۱ اینچ) پهنا: ۲۳٫۵۹ متر (۷۷ فوت ۵ اینچ) ارتفاع: ۵۶ متر (۱۸۳ فوت ۹ اینچ) آبخور: ۶٫۵ متر (۲۱ فوت ۴ اینچ) عرشه‌ها: ۵ نیرومحرکه نصب شده: ۹٬۵۰۰ اسب بخار (۷٬۱۰۰ کیلووات) پیشرانه: ۴ × 8-cylinder ام آ ان موتور دیزلs ۲ × 4-blade propellers سرعت: ۱۵٫۵ گره (۲۸٫۷ کیلومتر بر ساعت؛ ۱۷٫۸ مایل بر ساعت) برد: ۱۲٬۰۰۰ مایل دریایی (۲۲٬۰۰۰ کیلومتر) at ۱۵ گره (۲۸ کیلومتر بر ساعت؛ ۱۷ مایل بر ساعت) ظرفیت: ۱٬۴۶۵ مسافر (as designed) در ۴۸۹ کابین: 248 two-bed 241 four-bed خدمه: 417 cruise ship 20 officers, 145 enlisted (naval) مهمات: ۳ × ۱۰۵ میلیمتر (۴٫۱ اینچ) پدافند هواییs ۸ × ۲۰ میلیمتر (۰٫۷۹ اینچ) anti-aircraft توپ مسلسلs
  3. قتل عام بازماندگان کشتی ژاپنی غرق شده توسط زیردریایی آمریکایی زیردریایی واهو USS Wahoo SS-238 جنایت جنگی توسط هر گروه و کشوری که صورت بگیرد محکوم است، گاهی اوقات جنایاتی رخ می دهد که آدمی را به واقع به حیرت می اندازد که به راستی فطرت انسانی آنها به کجا رفته است؟ چگونه عده ای می توانند به همین راحتی تعداد زیادی انسان غیر مسلح و درمانده را با سرمستی و بصورت تفریح به قتل رسانند؟ قبلا در مورد محکومیت کارل دونیتس فرمانده نیروی دریایی آلمان مطلبی را نوشتم که به علت نجات ندادن بازماندگان کشتی های غرق شده در دادگاه نورنبرگ محکوم شد، موضوعی که الان درباره ی آن می خوانید داستانی به مانند همان است اما این بار در نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا که این بار نه تنها انها را نجات ندادند بلکه دست به کشتار آنها نیز زدند. و بر خلاف علت تصمیم دونیتس که حمله ی هواپیماهای آمریکایی به زیردریایی های آلمانی بود هیچ حمله ای به زیردریای آمریکایی توسط دشمن رخ نداد و تنها بر حسب نفرت و تفریح صورت گرفت. در 26 ژانویه 1943 یک کشتی ترابری نیرویهای ژاپنی در سومین ماموریت زیردریایی آمریکایی واهو(wahoo) در دریای ژاپن مورد حمله قرار گرفته و شروع به غرق شدن کرد، دریا پر از ژاپنی های شده بود که برای نجات جان خود به درون آب پریده بودند و درون قایق های نجات بودند. عرف و قوانین جنگی اعلام داشته است شناوری که مسئول غرق کردن یک شناور دیگر است باید تمام تلاش خود را برای نجات بازماندگان آن انجام دهد،پس از مورد هدف قراردادن کشتی مزبور زیردریایی آمریکایی به روی آب آمده و خدمه آن به سوی قایقهای نجات شروع به شلیک می کنند و ژاپنی های درون قایقها را مجبور به ترک قایقها و پریدن به درون آب می کنند. در این هنگام تعدادی از ژاپنی ها با سلاحهای دستی همراه خود شروع به پاسخگویی می کنند که در ادامه کار همه ی آنها به مانند یک سرگرمی شکار توسط خدمه کشتی با انواع سلاحهای مختلف همچون تیربار و سلاحهای هجومی و مسلسلهای دستی و ...کشته می شوند. تعدادی از مسئولان نیروی دریایی سعی بر تطهیر و غیرعمدی بودن اتفاق کردند اما ستوان جورج گرایدر که یک افسر تازه کار در درون زیردریایی واهو بود در مورد این واقع گفته است که دریابان مورتان(فرمانده زیردریایی) یک نفرت نژادی و عمیق از دشمنان داشت و خواستار کشته شدن همه ی آنها بود.او دستور مستقیم و عمدی قتل عام آن ژاپنی های گیرافتاده رو صادر کرد. در ادامه اظهاراتش او این اتفاق را یک قتل عام می دانست. پس از بازگشت زیردریایی از ماموریت خود، یکی از خدمه ی آن در یک مصاحبه اینگونه به شرح ماجرا پرداخت : " ما حساب کردیم در حدود 7 هزار نفر در درون قایقهای نجات و یا به حالت شنا بر روی آب بودند، پس به روی آب آمدیم و بعد از نیم ساعت شلیک کردن، دریا از ژاپنی ها پاک شده بود. مثل کشتن کلی مگس بود. یکی از ژاپنی ها تا 12 فوتی زیردریایی شنا کرده بود و می تونیم بگیم که اون داشت با ما حرف می زد. ما تصمیم داشتیم اون رو زنده بگیریم ولی کاپیتان گفت: به اون حرومزاده شلیک کنید! ... خب یه نفر با یه تفنگ تامی این کار رو انجام داد." دادلی واکر مورتان، فرمانده زیردریایی واهو زیردریایی واهو یکی از افتخارات نیروی دریایی آمریکا می باشد که 6 مدال جنگی را به دست آورده بود، در دسامبر همان سال در هنگام خارج شدن از تنگه ی لا پروس مورد شناسایی هواپیماهای ضد زیردریایی ژاپنی قرار می گیرد و ژاپنی ها از راه دریا و هوا با استفاده از سلاحهای ضد زیردریایی همچون بشکه های شارژ عمیق در تمام طول روز آن را مورد حمله قرار می دهند، همین طور از 2 روز قبل نیروهای ضد زیردریایی ژاپن به حالت آماده باش در آمده بودند و توسط قایقهای جنگی و گشتی خود اقدام به مین ریزی در این تنگه کرده بودند. در اثر این حمله یک سوراخ بزرگ و مرگبار در زیردریایی به وجود آمد که باعث غرق زیردریایی همراه با تمام خدمه ی آن شد، در گزارشهای پس از آن توسط بعضی از فرماندهان رده بالا اعلام شد که این زیردریایی در اصل قربانی یکی از اژدرهای خود در هنگام بارگذاری شده است و بعضی نیز مدعی شده اند آنها به یک مین دریایی برخورد کرده اند و غرق شده اند.هرچه بود غرق شدن این زیردریایی تاثیر عمیقی بر ناوگان زیردریایی های آمریکا داشت به طوری که پس از آن زیردریایی های آمریکایی عملیاتهای هجوم و نفوذ به دریای ژاپن را متوقف ساخته و تا ژوئن 1945 زمانی که به تجهیزات ویژه ی نوین کشف مین مجهز شدند وارد این محدوده نشدند. به طور رسمی در 6 دسامبر 1943 از بین رفتن زیردریایی واهو اعلام شد اگرچه تا سال 2006 مشخص نشد که این زیردریایی دقیقا کجا غرق شده است، در این سال یک تیم اکتشافی از روسها و آمریکایی ها توانستند محل دقیق غرق شدن آن را مشخص کنند و سپس آن مکان توسط ایالات متحده گلریزی شده و یک یادبود رسمی برای خدمه ی جنایتکار آن ساخته شد.
  4. تبعید یک میلیون ترک آهیسکا ملتی فراموش شده:یک میلیون تورک آهیسکا هنوز در تبعید هستند ترک‌های مسختی یا ترک‌های آهیسکا (ترکی استانبولی: Ahıska Türkleri; گرجی: თურქი მესხები, t'urk'i meskhebi) به اقوامی از ترک‌های استانبولی گفته می‌شود. ترک‌های مسختی جزئی اقوام ترک‌های استانبولی که قبلاً در مسختی گرجستان ساکن بوده‌اند. حضور ترک‌های مسختی در سال ۱۵۷۸ با حمله عثمانی‌ها به گرجستان آغاز شده‌بود. گرچه دیگر اقوام ترک نیز از قرن ۱۱ در این منطقه بودند.امروز، ترک‌های مسختی به طور گسترده‌ای در سراسر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق (و همچنین در ترکیه و ایالات متحده) به دلیل اخراج اجباری پراکنده در طول جنگ جهانی دوم سکونت دارند. منطقه تاریخی مسختی یکی از مناطق گرجستان. تبعید اجباری درسال 1944 استالین طی فرمانی دستور به تبعید بیش از 86 هزار نفر ترک و مسلمان Ahıska نمود، که این تبعید اجباری امروزه چیزی به جزء آوارگی و دربدری برای ترکان Ahıska به ارمغان نیاورده است. طی فرمان تبعید اجباری توسط استالین هزاران ترک Ahıska در راه به انواع بیماری ها مبتلا شده و جان سپردند و زنان و کودکان جزء اولین صدمه دیدگان این کوچ اجباری گشتند، در دیگر سو ترکان Ahıska موطن خود را از دست دادند. در تاریخ 31 جولای 1944 و در کاخ کرملین طی شورای فوق سری که برای حفظ مرزهای جمهوری سوسیالیستی گرجستان شکل گرفته بود استالین دستور کوچ اجباری 86 هزار ترک را به مرزهای ازبکستان و قرقیزستان صادر کرد. بر اساس فرمان استالین بیش از 40 هزار ترک Ahıska به ناچار به قزاقستان، 30 هزار به ازبکستان، 16 هزار به قرقیزستان مهاجرت داده شدند. پس از این کوچ اجباری در تاریخ 16 نوامبر 1944 دوباره 3 کوچ اجباری ترکان Ahıska از منطقه ملی شان صورت گرفت. کوچ اجباری ترکان بیش از 6 هفته در واگن ها متعدد به طول انجامید، بر اساس آمار رسمی بیش از 17 هزار انسان در این کوچ اجباری به سبب مختف جان خود را از دست دادند. کوچ اجباری ترکان Ahıska پایان داستان سرنوشت آنان نبود اردوگاه های کار اجباری و بدون اینکه زن و مرد، کودک و جوان و …از هم تمیز داده شود روزهای سختی در انتظار آنان بود. ورود به شهر ها و خروج از روستاها برای آنان ممنوع بود، در حالیکه این قوانین را زیر پا می گذاشتند استالین فرمان 25 سال تبعید به سیبری را به همراه خانواده برای آنان تضمین کرده بود. پروسه آداپته شده به جغرافیائی جدید نیز بسیار سخت گذشت، پس از تبعید نیز بیش از 30 هزار انسان ترک به علت بیماری هیا واگیردار، سرما، بی خانمانی، گرسنگی، کمبود دارو … جان خود را از دست داد. محل استقرار ترکان مخستی در نقشه جمهوری سوسیالیستی گرجستان شوروی در سال ۱۹۲۶. علت تبعید ترکان Ahıska پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی بر اساس منابع تاریخی منتشر شده یکی از ادعاهائی که دلیل اصلی صدور فرمان مهاجرت اجباری ترکان Ahıska از سوی استالین می گردد همکاری ملت Ahıska با نازی ها بیان گردیده است، محققین دیگری باور دارند در جنگ جهانی دوم ترکان Ahıska همراه با ارتش اتحاد جماهیر شوروی جنگیده اند و این ادعا نمی تواند حقیقت داشته باشد. بر پایه دیگر ادعائی که از آرشیو دولتی اتحاد جماهیر شوری منتشر گردید هدف استالین پاک سازی ائتنیکی ترکان جغرافیای قارادنیز (دریای سیاه) بوده است، سبب این امر نیز به یدک کشین نام هویت “ترک” در اتحاد جماهیر شوروی بیان گردیده است، در کنار ترکان Ahıska دیگر گروههای ترک نیز در اتحاد جماهیر شوروی حضور داشتند ولی هیچ کدام در آن زمان برای نامیدن خود از مفهوم ترک بهره نمی جستند. پس از مرگ استالین در سال 1956 بسیاری از ائتنیک هائی که در زمان استالین ملزم به کوچ اجباری گشته بودند به موطن خود بازگشتند ولی تنها ترکان Ahıska و ترکان قریم نتوانستند به دیار خود بازگردند. ۶۹ امین سالگرد تبعید ترکهای آهیسکا از موطن اصلی شان اولین یادواره تبعید ترکهای آهیسکا در ترکیه که از سوی انجمن فرهنگ و همیاری ترکهای آهیسکا در ازمیر ساخته شده طی مراسمی گشایش یافت ترکهای آهیسکا در سالگرد تبعید پر از درد و رنج ها در مراسم گشایش یادواره ای که به همین مناسبت بنا شده گردهم آمدند. ترکهای آهیسکا در ۶۹ امین سالگرد تبعید از موطن اصلی شان در قصبه کویون دره وابسته به شهرستان منمن گردهم آمدند. اولین یادواره تبعید ترکهای آهیسکا در ترکیه که از سوی انجمن فرهنگ و همیاری ترکهای آهیسکا در ازمیر ساخته شده طی مراسمی گشایش یافت. در این مراسم حمزه داغ نماینده حزب حاکم عدالت و توسعه از ازمیر و بورهان اوزکوشار معاون رهبر اتحادیه ترکهای آهیسکا در جهان شرکت نمودند. در این مراسم که با سرود استقلال و ادای احترام آغاز گردید، حزن و اندوه حکمفرما بود. این یادواره که در یک محوطه ۵۰ متری واقع گردیده به بلندی دو ونیم متر است. در بخش جلویی این یادواره نقش یک زن مسن بعنوان سمبل هزاران زنی که به تاریخ ۱۴ ام نوامبر سال ۱۹۴۴ از منطقه آهیسکا تبعید شدند، قرار دارد. گفتنی است که امروزه در نه کشور جهان منجمله ترکیه بیش از ۶۰۰ هزار آهیسکایی زندگی می کند. اگرچه ترکهای آهیسکا ترکیه را بعنوان موطن اصلی خود مشاهده می کنند، ولی امید بازگشت به آهیسکا را هرگز از دست ندادند.
  5. اخراج آلمانی‌ها از سرزمینهای تاریخیشان کودکان آلمانی در کمپ آوارگان، آلمان غربی، ۱۹۴۵ در خلال و پس ازجنگ جهانی دوم، فرایندی برای اخراج آلمانی‌های ساکن در کشورهای دیگر شکل گرفت. در طول جنگ، اتحاد جماهیر شوروی، حکومت خودمختار آلمانی‌های ولگا را برانداخت و صدها هزار نفر از آلمانی‌های آن منطقه را به سیبری تبعید کرد. پس از جنگ نیز در «کنفرانس پوتسدام»، کشورهای پیروز جنگ یعنی شوروی، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا، بر اساس توافق سه جانبه فی‌مابین، به کشورهای لهستان، چکسلواکی، مجارستان و یوگسلاوی اجازه دادند که آلمانی‌زبانان ساکن در خاکشان را اخراج کنند. البته دولت‌های ایالات متحده آمریکا و بریتانیا تلاش‌های زیادی را در جهت معتدل‌تر کردن فرایند اخراج آلمانی‌ها در برابر شدت عمل روس‌ها به کار بستند.در حدود ۳ میلیون آلمانی پس از جنگ، از سودتنلند و دیگر مناطق آلمانی‌نشینِ شمال و غرب چکسلواکی، به روش‌های گوناگون به خاک آلمان کوچانده شدند. در خلال جنگ و پس از آن، در حدود ۷ میلیون آلمانی، از مناطقی که پس از جنگ به لهستان واگذار شده‌بود، به سوی غرب خط اودر - نایسه تبعید شدند. مناطق مبدأ در این تبعیدها، سرزمین‌های تاریخاً آلمانی مانند سیلسی، پومرانی، پروس شرقی، پروس غربی به مرکزیت بندر دانزیگ، براندنبورگ شرقی و دیگر مناطق مورد اختلاف میان آلمان - لهستان بود. در این پاکسازی‌ها، بسیاری از مردمان آلمانی را ترس از توسل به زور توسط ارتش سرخ که در حال پیشروی بود، به سوی غرب گریزاند.بسیاری دیگر نیز بر اساس «قرارداد پوتسدام»، قانوناً مجبور به ترک سرزمین‌های تاریخی خود شدند. آوارگان آلمانی از پومرانی، پروس شرقی و غربی که موفق به رسیدن به برلین شدند. ۱۹۴۵ در خلال این روند، حدود ۲ میلیون آلمانی نیز از مجارستان، رومانی و یوگسلاوی به سوی خاک اصلی آلمان رانده‌شدند.کشورهای مذکور، آلمانی‌های ساکن در کشورشان را به همدستی با نازی‌ها متهم می‌کردند. آن‌ها با این اتهام، خواه درست یا نادرست، حدود ۱۲ میلیون و به استناد برخی دیگر از منابع ۱۴ میلیون آلمانی را جابه‌جا و از سکونتگاه تاریخی خود اخراج کردند.در این میان حدود ۲ میلیون آلمانی نیز به دلایلی مانند سرما، گرسنگی، بیماری و جنگ جان باختند.
  6. کشتار شهروندان بیگناه آلمان با هزاران تن بمب هزاران تن بمب منفجر نشده در آلمان کارشناسان خنثی کنندگان بمب در آلمان جزء پرکارترین متخصصین در دنیا هستند . آنها هر سال 2000 تن بمب با قدرت انفجار بالا باقی مانده از جنگ جهانی دوم را که توسط متفقین (بیشتر آمریکا و انگلیس ) در سراسر آلمان فرو ریخته شده است را خنثی میکنند. در جریان جنگ جهانی دوم و بین سالهای 1940 تا 1945 نیروی هوائی انگلیس و آمریکا بیشتر از 1.3 میلیون تن بمب بر روی شهرهای آلمان ریختند .بعضی اهداف بارها و به شدت بمباران شدند ، کلن 262 بار مورد حمله قرار گرفت و 34،711 تن بمب توسط نیروی هوائی سلطنتی انگلستان بر روی شهر ریخته شد . ویرانه های شهر کلن بعد از بمباران 1942 بمب خنثی شده در کلن درسدن چهار بار در سه روز در ماه فوریه 1945(بمبارانی بی مورد چند هفته قبل از تسلیم آلمان) با 1200 هواپیمای متفقین مورد حمله قرار گرفت و حدود 4000 تن بمب آتشزا بر روی شهر فرو ریخته شد که باعث مرگ 600هزار غیر نظامی بی گناه شد . درسدن بعد از بمباران اخیرا نموداری از شهرهای سراسر آلمان منتشر شده است . کاسل با 1.800 تن بمب فقط در یک شب بمباران شد ،35 روز پیش از خودکشی هیتلر 83 درصد از ساختمانهای شهر پفرتسهایم فقط در 20دقیقه نابود شد و نزدیک به یک سوم جمعیت شهر ـ 17 هزار و 600 تن ـ کشته و بیش از بیست هزار آلمانی دیگر مجروح شده اند. برلین 363 بار بمباران شد . 8 مایل مربع از هامبورگ با 9000 تن بمب آتشزا و فسفری تبدیل به خاکستر شد(چهل هزار کشته غیر نظامی) . هامبورگ بعد از بمباران همه بمب ها در هنگام فرود منفجر نمیشدند بعضی از بمب ها با هدف ایجاد تلفات بشتر به گونه ای طراحی شده بودند که با انجام واکنش شیمیائی درون بمب یک ساعت یا چند روز بعد از فروافتادن در زمین منفجر میشدند که باعث وارد آمدن تلفات بیشتر به شهروندان به خصوص بچه ها میشد.اگر بمب با زاویه نادرست در زمین می افتاد واکنش شیمیائی روی نمیداد و بمب سالها در جای خود باقی میماند . وقتی یکی از این بمب ها پیدا میشود مشکل تازه شروع میشود زیرا با یک حرکت کوچک حتی با وزش باد بمب منفجر میشود و این به این معنی است که مردم بعضی مواقع هزاران نفر باید از آن منطقه تخلیه شوند . در سال 2011 یک بمب 1.8 تنی منفجر نشده در ساحل رود خانه ای در شهرکوبلنتز پیدا شد و 45هزار نفر که شامل زندانیان یک زندان و همچنین بیماران یک بیمارستان بودند از شهر تخلیه شدند . کارشناسان تخمین میزنند که هنوز 250 هزار بمب منفجر نشده در سراسر آلمان و زیر زمین باقی مانده است . هر فعالیت ساختمان سازی در آلمان با این ریسک که ممکن است بمبی زیر زمین باشد انجام میشود . هر سال پول و منابع زیادی توسط دولتهای ایالتی و دولت فدرال صرف جستجو برای پیدا کردن این بمب ها میشود .با گذشت هر سال وضعیت وخیم تر و با فرسوده شدن بمب ها احتمال انفجار آنها بیشتر مشود . پیدا کردن و خنثی کردن این بمب ها تبدیل به مسابقه با زمان شده است . حفاری برای پیدا کردن بمب ترافیک ایجاد شده پس از کشف بمب در نزدیکی پلی در کلن
  7. قتل عام شنونی Chenogne massacre یک ژانویه 1945 قتل عام شنونی به کشتار اسیران جنگی ورماخت (ارتش آلمان)گفته می شود که توسط نیروهای آمریکائی در شنونی بلژیک و در اول ژانویه 1945 انجام گرفته است .کشتار بعد از دستگیری سربازان آمریکائی توسط نیروهای وافن اس اس افشا شد . این یکی از جنایات جنگی بود که توسط متفقین در جریان نبرد بالژ صورت گرفت . ماجرا توسط متفقین سرپوش گذاشته شد و هیچ روزنامه ای آنرا منتشر نکرد . پس زمینه این جنایات و کشتار اسیران جنگی بعد از دستور زیر که از طرف ستاد ارتش آمریکا صادر شده بود شدت گرفته بود هیچ سرباز اس اس و چترباز آلمانی نباید به اسارت گرفته شود و به محض کشته شوند . شاهدان عینی « . بعضی از پسرها اسیران آلمانی را به خط کردند . من می دانستم که می خواهند به آنها شلیک کنن. من از این کار متنفر بودم ....آنها زندانیها را به همراه سایر زندانی هائی که ما صبح دستگیر کرده بودیم به خط کردند و برای به قتل رساندن به طرف تپه بردند....همان طور که ما به طرف تپه بیرون شهر میرفتیم پسرها زندانی ها را به دوخط در دو طرف جاده تقسیم کردند .احتمالا 25 یا 30 اسیر آلمانی در هر گروه بودند .تیربار آماده شد و اسیرها با آن به قتل رسیدند. ما همان جنایتی که آلمانیها و ژاپنی ها را به آن متهم میکنیم مرتکب شده بودیم ....هنگام برگشت به شهر کنار جاده پسرهای آلمانی که به آنها شلیک شده بود را دیدم که اجساد بی جان آنها روی برف افتاده بود . » اعدام اسیران جنگی آلمانی توسط آمریکائی ها سرپوش گذاشتن در شرح وقایع تاریخی که بعد از جنگ توسط ایالات متحده آمریکا منتشر شد این طور آمده است : هیچ مدرکی که نشان دهنده به قتل رسیدن اسیران آلمانی که به از تاریخ هفدهم خود را تسلیم میکردند وجود ندارد ...همچنین هیچ شواهدی وجود ندارد که نیروهای آمریکا از دستور صریح برای کشتن نیروهای اسیر اس اس پیروی کرده باشند .علی رغم این هنری بنت مورخ اظهارات بالا را ریاکارانه میداند او همچنین اظهار میکند که دستور صریح کشتن اسیران اس اس به هنگ پیاده نظام 328 آمریکائی داده شده بود و سایر هنگ های آمریکائی نیز از آن پیروی میکردند . کشتن اسیران اس اس به یک رویه روتین برای بعضی از واحد های آمریکائی تبدیل شده بود.لشگر 90 پیاده نظام این کار را بصورت سیستماتیک تا دسامبر 1944 انجام میداد این کشتارها تا جائی گسترش یافت که ستاد ارتش آمریکا مجبور به صدور دستور زنده دستگیر کردن اسیران برای به دست آوردن اطلاعات شد
  8. این میان جنایات دیگری نیز در حاشیه این جنگ به وقوع پیوستند که فقط به خاطر ارتکاب از سوی متفقین یعنی طرف فاتح جنگ مورد چشم‌پوشی قرار گرفتند. یک مورد از این جنایت‌ها به غرق کشتی آلمانی ویلهلم گوستلوف از سوی نیروی دریایی شوروی برمی‌گردد که ٧٤‌سال پیش در چنین روزی، برابر ٣٠ ژانویه ١٩٤٥ میلادی به وقوع پیوست تاریخ به نگارش درآمده جنگ جهانی دوم مشحون از جنایات آلمان نازی در اروپا، ستمگری ایتالیایی‌ها در آفریقا و ددمنشی ژاپنی‌ها در آسیای جنوب‌شرقی است که البته نمی‌توان گفت: حقیقت ندارند. اما چیزی که این میان جایش بشدت خالی است، آن دسته از رفتار‌های طرف پیروز جنگ یعنی متفقین است که براساس معیار‌های انسانی دست‌کمی از جنایت‌های نازی‌ها و متحدینش ندارند، اما تا به حال مورد توجه قرار نگرفته و در هر جمع و محفلی به سادگی از آن عبور شده است. به گزارش شهروند، قتل‌عام لهستانی‌ها در جنگل کاتین به دست روس‌ها، بمباران شهر درسدن آلمان با بمب‌های آتش‌زای انگلیسی، انفجار اتمی هیروشیما و ناکازاکی و... ازجمله اقدامات نظامی غیرقابل درک متفقین بر ضد غیرنظامیان است که تا همین امروز درک لزوم انجام‌شان برای هر وجدان بی‌طرفی دشوار است. جنایت جنگی در دریا بمباران اتمی ژاپن، کشتار کاتین و سوزاندن شهر درسدن به سبب ابعاد مهیب فاجعه در تاریخ جنگ جهانی دوم ثبت شدند، هرچند بعد‌ها کسی به خاطر ارتکاب آن‌ها بازخواست نشد، اما این میان جنایات دیگری نیز در حاشیه این جنگ به وقوع پیوستند که فقط به خاطر ارتکاب از سوی متفقین یعنی طرف فاتح جنگ مورد چشم‌پوشی قرار گرفتند. یک مورد از این جنایت‌ها به غرق کشتی آلمانی ویلهلم گوستلوف از سوی نیروی دریایی شوروی برمی‌گردد که ٧٤‌سال پیش در چنین روزی، برابر ٣٠ ژانویه ١٩٤٥ میلادی به وقوع پیوست و منجر به مرگ ١٠‌هزار غیرنظامی شد. ابعاد تلفات این فاجعه تا بدانجاست که هنوز و همچنان غرق شدن این کشتی پرتلفات‌ترین فاجعه دریایی تاریخ بشر قلمداد می‌شود و هنوز هیچ‌کس نتوانسته است کشتاری وسیع‌تر از آن در دریا به راه بیندازد. جنگ جهانی دوم دریا‌ها را نیز به عرصه درگیری کشانده بود و طرف‌های متخاصم از هر فرصتی برای ضربه زدن به دشمن خود استفاده می‌کردند، اما هدف قرار دادن یکی کشتی مسافربری که مملو از غیرنظامیان و پناهندگان جنگی بود، جنایتی بود که حتی نازی‌ها نیز در طول این جنگ خانمانسوز مرتکب آن نشدند. اژدر‌های ارتش سرخ کشتی ویلهلم گوستلوف تنها ٣ ماه مانده به پایان جنگ جهانی دوم در اروپا، در ٣٠ ژانویه ١٩٤٥ میلادی، با هدف انتقال غیرنظامیان و زخمیان جنگ از بندر گوتن‌هافن در پروس شرقی که به محاصره ارتش سرخ شوروی درآمده بودند، به سوی شهر کیل حرکت کرد. در این کشتی ١٠‌هزار و ٥٠٠ نفر حضور داشتند که ٩‌هزار نفرشان را غیرنظامی‌ها تشکیل می‌دادند. ویلهلم گوستلوف بدون کشتی محافظ در دریای بالتیک به حرکت درآمد، اما خیلی زود از سوی زیردریایی‌های شوروی شناسایی شد و مورد اصابت سه اژدر قرار گرفت. کشتی ظرف ٤٥ دقیقه غرق شد و بیش از ١٠‌هزار زن، مرد و کودک را با خود به قعر آب‌های سرد بالتیک برد. گوستلوف نخستین کشتی مسافربری نبود که در طول جنگ مورد اصابت قرار می‌گرفت، اما هیچ‌کدام از حمله‌های مشابه تلفاتی اینچنین زیاد از خود به جای نگذاشتند.
  9. کشتار اسیران آلمانی در اتحاد جماهیر شوروی ارتش سرخ در جریان جنگ جهانی دوم و پس از پایان آن جنایات فراوانی مرتکب شد. کشتار گسترده اسیران جنگی آلمان یکی از این موارد است که در زیر به بررسی آن میپردازیم : در جریان جنگ جهانی دوم : در این جا برای ترسیم تقریبی این اعمال وحشیانه ارتش سرخ به ذکر مواردی از کتاب هوفمان و زایس بسنده میکنم. – کمیسرهای ارتش سرخ ازروزهای اول جنگ در بین یگان های ارتش سرخ میرفتند و دستوراتی مانند «کسی را اسیر نگیرید» و یا « همه آلمانی ها را بکشید» را ابلاغ میکردند. نظامیان ارتش سرخ به ازای کشتن بیست آلمانی سه روز مرخصی تشویقی میگرفتند. – در تاریخ ۲۴ ژوئن ۱۹۴۱ دوازده زخمی آلمانی که چند روز قبل از نیروها عقب مانده بودند، در سورز که در غرب بیاایشتوک[ ۱۸۰ کیلومتری ورشو] واقع شده است، در وضعیت دلخراشی پیدا شدند. آن ها را به درخت بسته بودند ، چشمانشان را از کاسه در آورده و زبانهایشان را از حلقوم بیرون کشیده بودند. – یک روز بعد در ۲۵ ژوئن ، اعضای یک گروه شناسایی یگان ۳۶ توپخانه را در روستایی در شرق لهستان یافتند همه آن ها را به طرز وحشیانه ای اعدام کردند. – ستوان یکم هوفناگل در اواخر ژوئن ۱۹۴۱ در کنار خیابان بوسک تارنوپول حدود هشت نظامی آلمانی را یافتند که اعدام شده بودند ، سه نفر از آن ها افسر بودند. – در اواخر ژوئن افراد یگان شناسایی هنگ ۹ توپخانه که از واحد خود جدا شدند، در نزدیکی بیاایشتوکبه دست روس ها افتادند،روس ها آن ها را تکه تکه[مثله] کردند. – در همین ماه عقبه لشکر ۱۶۱ توپخانه در منطقه پورزک توسط ارتش شوروی مورد حمله قرار گرفت و تعدادی از افسران و سربازان و دو کشیش به اسارت درآمدند.تنها آن دو کشیش زنده ماندند. یکی از آن ها کلینگر،کشیش پروتستان ارتش و دیگری زیدرزبرگر، کشیش کاتولیک در مناطق جنگی بود.در روزهای ۸ و ۱۵ ژوئیه آنها به عنوان شاهد به دادگاه احضار شدند و پس از ادای سوگند این گونه گفتند:«ستوان ُزمر و شش سرباز دیگر زنده زنده سوزانده شدند،ستوان وُردِل و بقیه سربازان را یا به گلوله بستند یا با ضرب و شتم کشتند.» – در ۲۸ ژوئن ۱۹۴۱ سربازان روسی در منطقه مینسک به یک کاروان حامل زخمی های آلمانی که کاملا با آرم صلیب سرخ علامت گذاری شده بود حمله کردند و بیشتر زخمی ها و سربازان محافظ را کشتند. این ها تنها گوشه ای از جنایات ارتش شوروی در روزهای اول جنگ بود که خوی وحشیگری آن ها را نشان میدهد. ارتش شوروی بعدها دلیل این وحشیگری ها را مقابله به مثل دربرابر فرمان کمیسر [فرمانی که به موجب آن آلمانی ها وظیفه داشتند به محض اسیر گرفتن کمیسرهای سیاسی شوروی آن ها را اعدام کنند، این فرمان در ۶ مه ۱۹۴۲ لغو شد] اعلام کرد. این دلیل غیرقابل قبول است زیرا طبق اسناد غنیمت گرفته شده و اعترافات اسرای روس آن ها در هفته های اول جنگ از این فرمان اطلاع نداشتند.دلیل دیگر روس ها نبودن هیچگونه دستوری مبنی بر ممنوعیت کشتن اسرای آلمانی است.این دلیل هم غیرقابل قبول است زیرا در ماه ژوئن ۱۹۴۱ «شورای کمسیرهای ملی» بخش نامه ای درباره اسرای جنگی صادر کرد که به موجب آن کشتن اسرای جنگی ممنوع اعلام شده بود.[دلیل این فرمان اینگونه اعلام شده بود:«کسب اطلاعات از اسرا». کاملا واضح است که روس ها این بخشنامه را بر اساس تعهد به رفتار صحیح و مطابق حقوق بین المللی صادر نکرده اند بلکه هدفشان کسب اطلاعات و بعد کشتار اسرا بوده است] پس از ژوئن ۱۹۴۱ و با وجود ممنوعیت کشتار اسرا ، این کار کماکان و بدون کاهش ادامه پیدا کرد. در زیر اندکی از این جنایت ها را به نقل ازهوفمان، زایس و چرنین میاورم. – در اکتبر ۱۹۴۱ در منطقه ویازما گروهی از سربازان زخمی یک گروهان توپخانه به دست روس ها اسیر شدند. دکتر ُزنلایتز، با ادای سوگند اظهار داشت که این سربازان به همراه شصت زخمی دیگر به انبار کاهی برده شدند و روس ها آن ها را زنده زنده سوزاندند. – پروفسور بوتس ، پزشک ستاد ارتش، در حوزه کاری خود در لشکر شمال در حدفاصل ۲۸ اوت تا ۱۱ نوامبر ۱۹۴۱ چهل و چهار سرباز آلمانی کشته شده را کالبد شکافی کرد. در گزارش او میخوانیم که مرگ اکثر آن ها در اثر گلوله نبوده بلکه بیشتر آن ها به واسطه اعمال وحشیانه ای از قبیل،ضربات چاقو، بیرون آوردن چشمها،بریدن گلو،قطع اعضا بدن،بریدن یا له کردن آلت تناسلی ، زنده زنده سوزانده شدن و …. مرده اند. – تسیکور، کشیش ارتش، که مسئول دفن اجساد بود در ۲۴ و ۲۵ فوریه ۱۹۴۲ در خارکف اجساد تکه تکه شده چهل و دو سرباز هنگ ۱۷۹ را شناسایی کرد. او این گونه میگوید:« اولین برخورد با آن ها تکان دهنده بود. بینی خیلی از آن ها را کنده بودند و یا چشمانشان را از کاسه درآورده بودند.» – در زمستان ۱۹۴۲-۱۹۴۱ گروهی از زخمیان آلمانی که در حال انتقال به عقب بودند در نزدیکی توروپِک به دست روس ها افتادند.روس ها آن ها را با ضربات چاقو و یا با شلیک گلوله کشتند. فاجعه فئودزیا و فاجعه گریشینو نیز یکی از ددمنشانه ترین اعمال ارتش سرخ است که نباید ناگفته بماند. – پس از فتح مجدد فئودزیا[شهری بندری در اوکراین] توسط ارتش سرخ در دسامبر ۱۹۴۱ صد و شصت نفر سرباز آلمانی که جراحات شدیدی داشتند به همراه یک پزشکیار ، شش سرباز پرستار و چند پرستار روس در بیمارستان این شهر جا ماندند و به دست روس ها افتادند.چند روز بعد ارتش آلمان شهر را پس گرفت. اما متوجه شد که روس ها تمام افراد بیمارستان را به وضع فجیعی کشته اند. آن هایی که خوش شانستر بودند با شلیک گلوله کشته شده بودند و بقیه را یا از پنجره ها به پایین پرت شده بودند یا با ضربات میله های آهنی و یا دیگر روش های وحشیانه کشته شده بودند.این مطلب را شاهدان روس هم تایید کردند. – در شب ۱۱ فوریه ۱۹۴۳ یک لشکر زرهی روس توانست منطقه گریشینو را که در دست آلمان و هم پیمانانش بود تصرف کند.یک هفته بعد در ۱۸ فوریه ارتش آلمان در پاتکی سنگین روس ها را تارومار کرد و منطقه را پس گرفت. طبق بررسی های کمیسیون بازرسی بیش از ششصد نظامی آلمانی و همپیمانانشان به علاوه همراهان لشکری یعنی پرستاران صلیب سرخ و اعضای خبرگزاری به طرزی ددمنشانه کشته شده بودند.در صورت جلسه پزشکی قانونی میخوانیم:«تقریبا همه اجساد تکه تکه شده بودند…. گوشها و بینی های اجساد را کنده بودند. آلت تناسلی را بریده و در دهانشان فرو کرده بودند.» این دو مورد کاملا نشان میدهد که روس ها در هنگام اشغال مناطق چه بلایی بر سر اسرا می اوردند و چه بسیار جنایت هایی که در دل خاک پنهان شد و کسی از آن ها اطلاعی کسب نکرد ادامه جنایات بعد از جنگ قریب به 3 میلیون اسیر جنگی آلمانی توسط اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ جهانی دوم به اسارت در آمدند، بیشتر آنها در طول پیشروی های ارتش سرخ در سال آخر جنگ بوده. اسیران جنگی به عنوان نیروی کار اجباری در اقتصاد زمان جنگ شوروی و بازسازی پس از جنگ به کار گرفته شدند. در سال 1950 تقریبا همه شان آزاد شده بودند. در سال 1956 آخرین اسیر جنگی زنده مانده از اتحاد جماهیر شوروی به خانه بازگشت. بر اساس اسناد شوروی ، 381,067 اسیر جنگی ورماخت آلمان (356,700 ملیت آلمانی و 24,367 نفر از دیگر ملیت ها) در اردوگاههای NKVD شوروی جان باختند. آلمانی ها آمار واقعی جان باختگان اسرای جنگی آلمانی در اتحاد شوروی را حدود 1 میلیون نفر تخمین می زنند. آنها معتقدند که در میان افرادی که گزارش شده گم شده اند کسانی بوده اند که در زندانهای جنگی شوروی مرده بودند. تشکر مادر یک اسیر از کنراد ادنائر صدراعظم آلمان بعد از بازگشت از مسکو در 14 سپتامبر 1955 او موفق به انعقاد پیمانی برای آزادی 15000 شهروند و اسیر جنگی آلمانی تا پایان سال شده بود در نخستین ماه از جنگ آلمان و شوروی، آلمانی های کمی توسط اتحاد شوروی اسیر شدند. بعد از نبرد مسکو و عقب نشینی نیروهای آلمانی تعداد زندانیان در اردوگاههای اسرای جنگی شوروی در اوایل سال 1942 بالغ بر 120,000 نفر می شد. ارتش ششم آلمان در نبرد استالینگراد محاصره شد، 91,000 بازمانده اسیر شدند که در اوایل سال 1943 به 170,000 نفر رسیدند. به دلیل ضعیف شدن و سو تغذیه سربازان و وجود بیماری ها در زمستان روسیه بسیاری در ماههای بعد از اسارت در استالینگراد یخ زدند و جان سپردند؛ تنها حدود 6,000 نفر از آنها پس از پایان جنگ زنده به آلمان بازگشتند. به دلیل وضعیت اقتصادی وخیم اتحاد شوروی در سال 1943 ، میزان مرگ و میر در اردوگاههای اسیران جنگی به طور وحشتناکی افزایش یافت. در همین حین اسرای جنگی منبع کارگری مهمی برای کمبود نیروی انسانی اقتصاد شوروی شدند. با شکل گیری “کمیته ملی آلمان آزاد” و “اتحادیه افسران آلمانی” ، اسرای طرفدار کمونیست اعتبار بیشتر و جیره بهتری کسب کردند. به دلیل عملیات بلاروس و سقوط در قسمت جنوبی جبهه شرقی، تعداد اسرای آلمانی تقریبا در نیمه دوم 1944 دو برابر شد. در اولین ماههای 1945 ارتش سرخ به رودخانه اودر و بالکان پیشروی کرد. مجددا تعداد اسرا در آوریل 1945 به 2 میلیون نفر بالغ شد. تصویر اسیران آلمانی در مسکو سال 1944 بر اساس اسناد اتحاد شوروی رقم کلی 2.8 میلیون اعضای ورماخت آلمان که در پایان جنگ اسیر بودند اعلام شده. رقم بزرگتری از اسرای آلمانی در پایان سال 1946 اعلام شده، زمانی که اتحاد شوروی اسرای کمتری نسبت به انگلستان و فرانسه که در اختیار داشتند را دارا بود. با ایجاد دولت آلمانی متمایل به شوروی در منطقه تحت اشغال شوروی آلمانی (جمهوری دموکراتیک آلمان) در ماه اکتبر 1949 ، همه اسیران به جز 85,000 نفر آزاد و بازگردانیده شدند. بیشتر آنهایی که همچنان نگه داشته شده بودند به عنوان جنایتکار جنگی محکوم شده بودند و بسیاری از آنها به اردوگاههای کار اجباری طولانی مدت (معمولا 25 سال) محکوم شدند. تا سال 1956 بود که آخرین نفر از آنها بازگردانیده شدند، با مداخله صدر اعظم آلمان غربی “کونراد آدنویر” در مسکو. بازگشت اسیران آلمانی به کشورشان در 1955 تاریخ دان انگلیسی “ریچارد اوری” تخمین زد که 356,000 نفر از 2,880,000 نفر زندانی جنگی آلمانی در اردوگاههای کار شوروی جان باختند. بر اساس گفته های “آنه آپلباوم ” ، 570,000 اسیر جنگی کشورهای متحدین در زندانهای شوروی جان باختند و اینکه احتمالا رقم کلی نهایی بیشتر است. ((در چند ماه از سال 1943 ، میزان مرگ در بین اسیران حدود 60 درصد بود …)). بررسی ای که توسط کمیسیون آلمان غربی صورت گرفته حاکی از آن است که تقریبا یک میلیون زندانی آلمانی در اردوگاههای شوروی بین سالهای 1941 و 1952 جان باختند. اعدام اسیران جنگی آلمانی در میدان مرکزی "کی یف". 1946 بر اساس گفته های “ادوارد پترسون”، ایالات متحده تصمیم گرفت که هزاران زندانی آلمانی را در ماه می 1945 به عنوان “اقدامی دوستانه” به اتحاد شوروی بدهد. “نیال فرگوسن” می گوید که ((واضح است که بسیاری واحدهای آلمانی به دنبال تسلیم شدن به آمریکایی ها بودند تا نسبت به نیروهای دیگر کشورهای متفقین، به خصوص ارتش سرخ)). “هاینتس ناوراتیل” می گوید که نیروهای ایالات متحده از پذیرفتن تسلیم نیروهای آلمانی در ساکسونی و بوهمیا سر باز زدند، و در عوض آنها را به اتحاد شوروی تحویل دادند. اعدام اسیران جنگی آلمان در خیابان های "کی یف". 1946 هزاران نفر از زندانیان از اردوگاههای اسرای جنگی در غرب به اردوگاههای تحت اختیار شوروی منتقل شدند. مشهور است که 6,000 افسر آلمانی از غرب به اردوگاه کار اجباری زاخسنهاوزن فرستاده شدند که در آن زمان یکی از اردوگاههای مخصوص NKVD بود و همچنین مشهور است که انتقال هایی به شرق تر به سیبری انجام شده. رژه اسیران آلمانی در کیف تخمین های آلمانی ها دولت آلمان غربی کمیسیون ماشکه را برای تحقیق درباره سرنوشت اسرای جنگی آلمانی در جنگ ایجاد نمود، در گزارش شان در سال 1974 دریافتند که حدود 1.2 میلیون فرد نظامی آلمانی که گزارش شده بود مفقود شده اند ارقام بزرگی حاکی از آن است که در زندانها جان باخته اند، از جمله 1.1 میلیون نفر در اتحاد جماهیر شوروی. تاریخ دان آلمانی “رودریگر اورمانز” تعداد اسرای آلمانی کشته شده در اسارت شوروی را 1 میلیون نفر تخمین می زند. بر اساس تحقیق وی، اورمانز معتقد است که مرگ 363,000 اسیر جنگی در اسارت شوروی ها می توانند توسط اسناد آژانس WASt تائید شوند، او می گوید که ( کاملا محتمل به نظر می رسد ، اما قابل اثبات نیست، که 700,000 نفر نظامی آلمانی که به عنوان مفقود شده لیست شده اند در حقیقت در اسارت شوروی ها مرده اند). اعدام جمعی افسران آلمانی در "کی یف". 1946 بر اساس بخش صلیب سرخ آلمانی ها در جستجوی اسیران، 1,300,000 نفر نظامی آلمانی هنوز رسما به عنوان مفقود الاثر لیست شده اند، که بیشتر شان احتمالا تحت اسارت جان باخته اند. اسرای جنگی آلمانی در اختیار اتحاد شوروی آمار اتحاد شوروی در پایین تعداد کلی زندانیان جنگی وراخت آلمان (به جز شهروندان اتحاد شوروی که در ورماخت خدمت می کردند) که توسط NKVD در 22 آوریل 1956 گزارش شده است. عکس دیگری از اعدام جمعی اسیران جنگی آلمان در شوروی
  10. Pforzheim بمباران نابودی یک شهر آلمان براثر بمباران غیر ضروری توسط انگلیسی ها 35 روز پیش از خودکشی هیتلر! 28 فوریه 1945 اعلام شد که 83 درصد ساختمانها و تاسیسات شهر زیبا و فاقد تاسیسات صنعتی استراتژیک و مراکز نظامی Pforzheim واقع در ایالت جنوب غربی بادن ـ وورتمبرگ Baden – Wurttemberg در بمباران بیست و سوم این ماه ویران شده و نزدیک به یک سوم جمعیت شهر ـ 17 هزار و 600 تن ـ کشته و بیش از بیست هزار آلمانی دیگر مجروح شده اند. این شهر کوچک آلمان که در تلاقی چند رودخانه قرارگرفته است 23 فوریه 1945 و 35 روز پیش از خودکشی هیتلر و 42 روز قبل از تسلیم شدن آلمان به متفقین توسط 379 بمب افکن نیروی هوایی انگلستان بمباران شده بود. مناظری از شهر Pforzheim پیش از بمباران 23 فوریه 1945 براین شهر تقریبا بدون دفاع به مدت 22 دقیقه بمب فروریخته شده بود. مورّخان این بمباران را «غیر ضروری» توصیف کرده و نوشته اند که آلمان (رایش سوم) از پای درآمده بود و انهدام یک شهر به آن صورت ضرورت نداشت و بر این بمباران سنگین جز اجرای سیاست تخریب آلمان و کشتار مردم آن و تاخیر در کمر ـ راست کردن آنان عنوان دیگری نمی توان گذارد. در زیر عکس هایی از شهر پفرتسهایم پیش از بمباران نیروی هوایی انگلستان و پس از این بمباران درج شده است: شهر Pforzheim پس از بمباران غیر ضروری 23 فوریه
  11. بمباران هامبورگ 24 الی 31 جولای 1943 شهر هامبورگ در هفته آخر ماه جولای 1943 آماج یکی از مرگبارترین حملات هوائی متفقین در طول جنگ دوم جهانی قرار گرفت و در پایان این سلسله بمب باران ها تقریبا به کلی ویران شد. این شهر که یک شهر بزرگ بندری محسوب می شد مرکز تعمیر و ساخت کشتی و زیردریائی و نیز یک مرکز تصفیه و پالایش نفت بود و قدیمی ترین کارخانه تولید دینامیت جهان نیز که توسط آلفرد نوبل بنیان گذاشته شده بود، در این شهر واقع گردیده بود. حمله هوائی به هامبورگ که با نام رمز عملیات عموره (OPERATION GOMORRAH) خوانده می شد در هفته آخر جولای موجب ایجاد یکی از بزرگترین آتش سوزیهای ناشی از بمب باران نیروی هوائی سلطنتی انگلستان و نیز نیروی هوائی ایالات متحده آمریکا گردید. در جریان این حمله 42.600 نفر از غیر نظامیان کشته شده و 37.000 هزار نفر دیگر نیز مجروح شدند و شهر نیز به کلی ویران شد. هوای گرم غیر معمول و شرایط خوب برای ایجاد حریق موجب شد تا آتش سوزی ناشی از بمب باران یک هوای متمرکز گرم و چرخان را در شهر ایجاد نماید و یک گرد باد از آتش به ارتفاع 1500 فوت تشکیل گردید. همچنین استفاده از نیرنگ پنجره نیز برای اولین بار در جریان حمله به هامبورگ به کار گرفته شد. پنجره اصطلاحی بود که آلمان ها به تکنیک بکار رفته توسط نیروی هوائی سلطنتی برای کور نمودن رادرهای آلمان بکار می بردند و در جریان آن هواپیماهای انگلیسی با ریختن میلیون ها قطعه از فلزی که نازکتر از کاغذ برش داده شده بود و بسیار سبک بود در آسمان موجب ایجاد اخلال در کار رادارهای آلمان ها می شدند. حمله به هامبورگ که با نام عملیات عموره نامگذاری شده بود از 24 جولای 1943 آغاز شد و به مدت 8 روز و 7 شب تداوم یافت و در زمان خود سنگین ترین حمله هوائی تاریخ جهان محسوب می شد و بعدها از آن با نام هیروشیمای آلمان یاد نمودند. این حمله توسط واحدهای بمب افکن RAF و نیروی هشتم هوائی ایالات متحده آمریکا انجام شد و انگلیسی ها وظیفه بمب باران شبانه و آمریکائی ها وظیفه بمب باران روزانه شهر را برعهده داشتند. در تاریخ 24 جولای 1943 و در حدود ساعت 00:57 نخستین حمله هوائی به هامبورگ آغاز شد و تا مدت یک ساعت طول کشید در این حمله برای اولین بار از تکنیک پنجره استفاده شد. متفقین با استفاده از تکنیک پنجره میلیون ها ورق فلزی فوق العاده نازک و سبک را در آسمان پخش می کردند و این کار موجب ایجاد اختلال در شبکه رادار آلمان ها می شد حمله دوم در ساعت 4:40 بعد از ظهر همان روز توسط نیروی هوائی ایالات متحده انجام گرفت. حمله سوم در صبح روز 26 جولای آغاز شد ولی حمله شبانه در ساعت 00:20 صبح روز بعد فاقد قدرت حملات هوائی شب های قبل بود زیرا باد شدید برفراز دریای شمال اجرای عملیات را با وقفه مواجه نمود و تقریبا تمام بمب افکن ها مجبور به فرو ریختن بمب هایشان در دریای شمال شدند و تنها 2 بمب برروی شهر ریخته شد. نیروی هوائی سلطنتی انگلستان در گزارشات رسمی خود این حمله را به شمارش نیاورد و در روز 27 جولای هیچ حمله ای صورت نگرفت اما درشب 27 جولای اندکی قبل از نیمه شب 739 بمب افکن انگلیسی هامبورگ را تحت یکی از شدیدترین حملات هوائی قرار دادند. در این زمان هوای شهر به طور غیر معمولی گرم و خشک بود. با حجم بالای بمب باران و گرمای شدید هوا و محدودیت های آتش نشانی در نتیجه بمب باران چیزی در شهر ایجاد شد که از آن بعدها با نام طوفان آتش یاد شد. به دلیل وزش باد شدیدی با سرعت 240 کیلومتر در ساعت یک گردباد از آتش که دمایش بین 800 تا 1500 درجه فارنهایت و ارتفاعش بیش از 1000 پا بود شکل گرفت و بیش از 21 کیلومتر مربع از شهر هامبورگ را در کام خود گرفت و به مدت 3 ساعت نیز تداوم یافت. در نتیجه این گردباد آتشین آسفالت خیابان ها و مخازن نفت شهر شروع به سوختن نمود و کشتی ها و سفاین دریائی مستقر در بندر را طعمه حریق نمود. برای کاهش سطح خطر، سوخت موجود در برخی مخازن شهر به کانال آب شهر ریخته شد اما این سوخت ریخته شده در کانال نیز آتش گرفت و مزید بر علت گشته و شهر را به محوطه ای آتشین تبدیل کرد. قسمت عمده ای از کشته شدگان در شب کشته شدند و علت آن نیز فرار مردم از حمله هوائی به پناهگاه های زیرزمینی بود که در نتیجه حریق گسترده اکسیژن موجود در هوای شهر به مصرف حریق رسیده و مردم موجود در پناهگاه های زیرزمینی را دچار خفگی نمود. باد خشمگین و گرد باد آتش ایجاد شده مردم موجود در خیابان ها را به مانند برگ خشک از این سو به آن سو حرکت می داد. یک شاهد عینی می گوید: برخی افراد سعی کردند تا در خیابان ها حرکت کنند اما همه آنان ناگهان درست مقابل چشمان شما ناپدید می شدند. شما باید خودتان را نجات می دادید و یا سعی می کردید دور از آتش قرار بگیرید. در شب 29 جولای هامبورگ مجددا مورد حمله هوائی بیش از 700 بمب افکن قرار گرفت و سرانجام آخرین حمله از عملیات عموره در تاریخ 3 آگوست رخ داد. عملیات عموره 42.600 کشته و 37.000 زخمی برجای گذاشت. حداقل یک میلیون آلمانی مجبور به ترک شهر شدند و نیروی کار شهر 10 درصد کاهش یافت. در جریان عملیات عموره حدود 3000 هواپیما توسط متفقین بکار گرفته شد و 9000 تن بمب بر روی شهر ریخته شد و 250 هزار واحد مسکونی ویران گردید. در نتیجه این حمله مقامات رسمی آلمانی بسیار وحشت زده شدند و اسناد بازجوئی از برخی افسران آلمانی پس از جنگ نشان داد که هیتلر پس از این حمله گفته بود که حملات دیگر مشابه آنچه در هامبورگ رخ داد آلمان را به سوی شکست رهنمون خواهد نمود. صنایع شهر هامبورگ دچار خسارات شدیدی شدند و هرگز به ظرفیت قبلی تولید باز نگشت. تنها صنایع جنگ افزار سازی موفق به رساندن ظرفیت تولید به سطح میانگین تولید خود شدند. آمار و ارقام داده شده توسط آلمان ها نشان می دهد 183 کارخانه بزرگ از 524 کارخانه موجود در شهر ویران شدند. همچنین 4.118 کارخانه کوچک تر از 9.068 کارخانه نابود شدند 580 کارخانه صنعتی مهم نظامی که 299 تای آنها آنقدر مهم بودند که نامشان در یک فهرست قرار بگیرند نابود شده و یا خسارت دیدند. سیستم حمل و نقل شهر به طور کامل نابود شد و تا پایان جنگ هرگز به حالت نرمال بازنگشت. هامبورگ تا پایان جنگ 69 بار دیگر نیز هدف حملات هوائی متفقین قرار گرفت. پس از جنگ بسیاری از خانه ها بازسازی شد اما یک لوح یادبود بر روی این گونه خانه ها نصب گردید که نشان می دهد در سال 1943 تخریب شده و سپس بازسازی گردیده است.
  12. بمباران درسدرن چگونه در یک شب 600 هزار نفر در آتش سوختند در حمله نظامی استراتژیک به شهر درسدن آلمان، در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، 1300 بمب­ افکن نیروی هوایی بریتانیا و ایالات متحده، بیش از 3900 تن بمب و مواد آتش­ زا بر روی شهر رها کردند و 600 هزار نفر زنده زنده در آتش سوختند. چرا حمله ای با چنین حجم انجام شد؟ چرا سعی می شود تلفات این حادثه کمتر از واقعیت جلوه داده شود؟ نقش چرچیل و روزولت دراین میان چه بود؟ چرا در دادگاه نورمبرگ نامی از درسدن به میان نیامد؟ بمباران درسدن نامی است که بر حمله نظامی استراتژیک به شهر درسدن، پایتخت ایالت ساکسونی در آلمان، در ماه ­های نهایی جنگ جهانی دوم، نهاده ­اند. در حملاتی که بین روزهای 13 تا 15 فوریه سال 1945 اتفاق افتادند، 1300 بمب­ افکن نیروی هوایی بریتانیا و ایالات متحده، بیش از 3900 تن بمب و مواد آتش­ زا بر روی شهر رها کردند. طوفان آتشینی که در نتیجه انفجار این بمب ­ها شکل گرفته بود، 39 کیلومتر مربع از مرکز شهر را سوزاند و منجر به تلفات جانی بی­ همتایی شد. درسدن پیش از بمباران درسدن پس از بمباران بمباران استراتژیک چیست؟ بمباران استراتژیک یک استراتژی جنگی غیراخلاقی است که در یک جنگ همه جانبه برای از بین بردن توان و امکانات اقتصادی و نابودی کامل تجهیزات زیرساختی دشمن مورد استفاده قرار می گیرد بطور سیستماتیک سازماندهی و اجرای این استراتژی از طریق هوا صورت می­ گیرد. بمباران استراتژیک با بمباران تاکتیکی (Tactical Bombing) کاملاً متفاوت می باشد، اهداف در بمبارانهای استراتژیک معمولاً کارخانجات، خطوط راه آهن، پالایشگاهها، شهرها و ... میباشد در صورتی که هدف از بمباران تاکتیکی معمولاً انهدام پادگانها، مراکز فرماندهی، انبارهای مهمات، فرودگاه ها و در کل اهداف نظامی می باشد. با توجه به این تفاوت ها مشخص می گردد که بمب افکن های استراتژیک هواپیماهایی بزرگ و دور برد می باشند در صورتی که بمب افکن های تاکتیکی کوچکتر و سریع تر هستند و در بسیاری از موارد بمباران های تاکتیکی توسط شکاری بمب افکن ها صورت میگیرد، در بعضی از مواقع، قبل از اجرای یک بمباران استراتژیک با اجرای بمباران های تاکتیکی سیستم های دفاع ضد هوایی دشمن مورد تهاجم قرار گرفته و منهدم می گردد و سپس بمباران استراتژیک انجام می گیرد چرا درسدن بمباران شد؟ آلمان‌ها آغاز کننده بمباران‌های هوایی شهرها نبودند. انگلستان و فرانسه در 3 سپتامبر 1939 علیه آلمان رایش اعلان جنگ دادند. دو روز بعد از این واقعه انگلستان بمباران شهرها و جمعیت غیرنظامی آلمان را آغاز کرد. در 5 سپتامبر 1939 اولین حملات هوایی علیه شهرهای کوکس‌هاون (Cuxhaven) و ویلهلم‌شاون (Wilhelmshaven) انجام گرفت؛ در 12 ژانویه 1940 شهر وسترلند (Westerland) بمباران شد. دو هفته بعد، در 25 ژانویه، فرماندهی عالی ارتش آلمان حمله به شهرهای بریتانیا و بندرهای آن کشور را ممنوع اعلام کرد؛ البته بنادر روسیث (Rosyth) از این قاعده مستثنی شدند. در 20 مارس، 110 بمب انفجاری و آتش‌زا بر فراز شهرهای کیل (Kiel) و هرنوم (Hörnum) رها شدند. در این حمله یک بیمارستان به کلی تخریب شد. در آوریل 1940، بمب‌افکن‌های ارتش بریتانیا حملاتی فزاینده علیه شهرهایی انجام دادند که دارای هیچ نوع تأسیسات و اهمیت نظامی نبودند. وینستون چرچیل در 11 می 1940، و درست یک روز بعد از انتصاب به عنوان نخست‌وزیر و وزیر جنگ تصمیم گرفت دستوری مبنی بر انجام حملات هوایی وسیع علیه مردم غیرنظامی آلمان صادر کند. با این حال وی مردم انگلستان را از اتخاذ این تصمیم مطلع نکرد. در 18 می 1940 فرماندهی عالی ارتش آلمان گزارشی از حملات انگلیسی‌ها به اهداف غیرنظامی منتشر کرده و در مورد عواقب تداوم این حملات به انگلیسی‌ها هشدار داد. بالاخره در 14 و 15 نوامبر 1940 نیروی هوایی آلمان نیز به یک شهر انگلیسی – کاونتری – که البته دارای صنایع نظامی با اهمیتی بود حمله کرد. این حمله چندین ماه پس از آغاز حملات بریتانیایی‌ها علیه مردم غیرنظامی آلمان، آغاز شد. بنا بر گزارشات در این حمله در حدود 600 نفر کشته شدند. سونکی نیتزل (Sönke Neitzel)، متخصص جنگ‌افزار هوایی، می‌گوید: "بدون شک در سال‌های ابتدایی جنگ، حملات نیروی هوایی آلمان علیه شهرها بر اساس اهمیت نظامی آنها برنامه‌ریزی شده بود و نمی‌توان آنها را حملاتی برای ارعاب و وحشت انداختن در میان مردم کشور متخاصم طبقه‌بندی کرد." چرچیل: "آنها را کباب کنید." هدف نیروهای متفقین نابود کردن مردم آلمان به ترسناکترین شکل ممکن بود. در 13 فوریه 1990، 45 سال بعد از ویرانی درسدن، دیوید ایروینگ (David Irving)، در کاخ فرهنگ درسدن به سخنرانی پرداخت. ایروینگ در سخنرانی خود به جمله‌ای مشهور از چرچیل اشاره کرد: " نمی‌خواهم در مورد چگونگی نابود کردن اهداف با اهمیت اطراف درسدن به من پیشنهاد دهید. من پیشنهاد‌هایی می‌خواهم در مورد چگونگی کباب کردن 600000 پناهنده‌ای که از برسلاو به درسدن آمده‌اند." اما کباب کردن آلمان‌ها برای چرچیل کافی نبود. وی در صبح روز بعد از بمباران به هواپیماهای سبک دستور داد که بازماندگان بمباران‌ها را در ساحل رودخانه الب (River Elbe) به رگبار ببندند. این دستور چرچیل در راستای تحقق بخشیدن به برنامه پیشنهاد شده از سوی مورگنتا، وزیر خزانه داری روزولت بود. وی پیشنهاد کرده بود که برای اطمینان حاصل کردن از اینکه آلمان دیگر هیچگاه قدرت نیابد، می بایست به گونه ای به این کشور حمله کرد که این کشور تکه تکه و منزوی شود و برای همیشه از لحاظ صنعتی فلج بماند. بسیاری از افراد وینستون چرچیل را به ارتکاب جنایت جنگی در جریان بمباران درسدن متهم می کنند نبرد سیستماتیک چرچیل برای نابودی مردم آلمان عبارت بود از نابودی هر خانه آلمانی در تمام شهرهای این کشور: "اگر قرار است چنین اتفاقی رخ دهد، امیدوارم بتوانیم تمام خانه‌های آلمانی را در تمام نقاط این کشور ویران کنیم." چرچیل در مارس 1945 در مورد بمباران شهرهای آلمانی با هدف ایجاد ترس و وحشت و در عقلانی بودن این کار دچار تردید شد. اما حملات باز ادامه یافت. هفته‌نامه آلمانی "اشپیگل" در ژانویه 1995 چنین نوشت: "حدود 6 میلیون آلمانی در جنگ جهانی دوم کشته شدند." در حقیقت، اما تعداد واقعی کشته‌ها بالغ بر 15 میلیون نفر است. با وجود اینکه حتی نشریه ضد آلمانی اشپیگل اذعان می‌نماید که 6 میلیون نفر در این جنگ کشته شده‌اند، اما نخبگان آلمانی فقط برای قربانیان یهودی عزاداری می‌کنند. به راستی چند نفر در آتش سوختند؟ توماس بروکس درباره تعداد صحیح کشته‌شدگان در آتش‌سوزی می‌گوید: "منکرین این هولوکاست آلمانی ادعا دارند که در این واقعه تنها 35000 آلمانی کشته شدند. مساحت درسدن در حدود 28 کیلومتر مربع است یعنی به عبارت دیگر در حدود 7000 جریب کاملا نابود شد. بنابراین اگر آمار ارائه شده در مورد تعداد کشته شدگان را صحیح فرض کنیم در این صورت در هر جریب 6 نفر کشته شده‌اند (یعنی تقریبا 6 نفر در هر 4000 متر مربع). در فوریه 2005، کمیسیونی مرکب از برخی تاریخ‌نگاران به اصطلاح "جدی و دقیق" این رقم را نیز کاهش داد. آنها ادعا کردند که در حدود 24000 آلمانی در واقعه بمباران درسدن کشته شدند. اما هر کس که اندک آشنایی با سیستم سیاسی آلمان داشته باشد می‌داند که این "تاریخ‌نگاران جدی و دقیق" چیزی نیستند جز چند تحریف‌کننده مبتذل، افرادی که پول می‌گیرند تا با دروغ گویی نگذارند حقایق آشکار شوند. رقم 35000 نفر اشاره به طیف کوچکی از قربانیان دارد که هویت آنها کاملا قابل شناسایی بود." اظهارات برخی مقامات آلمانی کاملا در تضاد با تاریخ رسمی واقعه درسدن است. ارهارد موندرا (Erhard Mundra)، عضو "کمیته باتزن" (مؤسسه زندانیان سیاسی سابق در جمهوری دموکرتیک آلمان [آلمان شرقی])، در روزنامه "دی‌ولت" (DieWelt) در تاریخ 2/12/1995، نوشت: "بر اساس اظهارات سرهنگ دوم دی. ماتس (D. Matthes) افسر سابق ستاد مشترک ارتش آلمان در منطقه نظامی درسدن، 35000 نفر از قربانیان کاملا شناسایی شدند، هویت 50000 نفر تا حدودی آشکار شد، اما در حدود 168000 نفر به هیچ وجه قابل شناسایی نبودند." باید بدین نکته نیز اشاره کنیم که کودکان، زنان و افراد سالخورده‌ای که طوفان آتش آنها را به تلی از خاکستر تبدیل کرده بود نیز غیرقابل شناسایی بودند. در سال 1955، کنراد آدنائر، صدراعظم سابق آلمان غربی چنین اظهار داشت: "در 13 فوریه، 1945، حمله به شهر درسدن، که انباشته از آوارگان جنگی بود در حدود 250000 کشته بر جای گذارد." در سال 1992، مقامات شهر درسدن در پاسخ به شهروندی که در مورد آمار تلفات پرسیده بود، چنین پاسخ دادند: "بر اساس اطلاعات قابل اعتمادی که توسط پلیس درسدن تهیه شده تا روز بیستم مارس در حدود 202040 جسد کشف گردید که بیشتر آنها را زنان و کودکان تشکیل می‌دادند. تنها 30 درصد از این افراد قابل شناسایی بودند. اگر تعداد افراد مفقودالاثر را نیز به حساب آوریم در این صورت تعداد واقع بینانه قربانیان بالغ بر 250000 تا 300000 نفر خواهد بود." در زمان حمله، شهردرسدن هیچ نوع تجهیزات پدافند هوایی و یا دفاع نظامی در اختیار نداشت. در این شهر هیچ نوع کارخانجات و صنایع نظامی وجود نداشت. درسدن تنها پناهگاهی بود برای آوارگان شرق کشور. در شبهای دهشتناک 13 و 14 فوریه 1945، وینستون چرچیل، 700000 بمب آتش‌زا، یعنی به ازای هر نفر دو بمب، بر فراز شهر درسدن رها کرد. روزنامه "دی‌ولت" در سوم مارس 1995 نوشت: "به گفته پرفسور دایتمار هوسر (Dietmar Hosser) از مؤسسه مصالح ساختمانی، انبوه‌سازی و پیشگیری از آتش‌سوزی: "زمانی که شهرها به کوره‌های آدم‌سوزی تبدیل می‌شوند در این حالت دمای سطح زمین به بالای 2900 درجه فارنهایت (1600 درجه سانتی‌گراد) می‌رسد." در 11 فوریه 1995، روزنامه "دی‌ولت" چنین گزارش داد: "در نسل‌کشی مردم آلمان در حدود 80 درصد از شهرهای بالای 100000 نفر ویران شدند. هواپیماهای جنگی نیروهای جنایتکار متفقین در حدود 40000 تن بمب در سال 1942، 120000 تن در سال 1943، 650000 تن در 1944 و 500000 تن در چهار ماه آخر جنگ در سال 1945، بر سر مردم آلمان فرو ریختند." تصاویر هواپیماهای استفاده شده در جریان بمباران درسدن بمباران نظامی یا جنایت جنگی هرچند هیچ کدام از افرادی که مسئول بمباران شهر درسدن بودند، به جنایت جنگی متهم نشدند، اما متخصصین بسیاری بر این باورند که بمباران این شهر جنایت جنگی بوده است. دونالد بلوخام تاریخ ­شناس، می ­گوید: "بمباران درسدن در 13 و 14 فوریه جنایت جنگی است. وی همچنین استدلال می­کند شواهد مستحکمی مبنی بر مجرم بودن وینستون چرچیل و همدستانش وجود دارد. در این زمینه بایستی به صورت جدی تفکر شود." گونتر گراس، نویسنده آلمانی نیز یکی از افرادی است که معتقد است بمباران شهر درسدن، جنایت جنگی بوده است. افرادی که معتقدند در بمباران شهر درسدن جنایت جنگی رخ داده است، استدلال می­ کنند تخریبی که در شهر ایجاد شده است، فراتر از حدی است که بتوان آن را نیاز نظامی قلمداد کرد. متفقین از نتیجه چنین حملاتی آگاه بودند، چراکه برخی شهرهای انگلستان در جریان حمله بلیتز توسط این بمب­ها تخریب شده بودند. این افراد عنوان می­ کنند که در شهر درسدن پایگاه نظامی وجود نداشت و اغلب صنایع این شهر در خارج از محدوده بمباران شده قرار داشتند. آنها ادعا می­کنند با توجه به پیشینه تاریخی قابل توجه شهر، متفقین نباید آن را بمباران می ­کردند. بخشی از توصیف فاجعه درسدن در روزنامه دی ولت بدین شرح است: "آنها در درسدن، تنها در عرض یک شب جهنمی، صدها هزار نفر را نابود کردند و گنجینه‌های فرهنگی بی‌شماری را تخریب نمودند. زن‌هایی که در بیمارستان‌ها در حال وضع حمل بودند از پنجره‌ها به بیرون می‌پریدند تا در آتش نسوزند. اما در عرض چند دقیقه این زنان و کودکانشان که هنوز چشمانشان را به روی جهان باز نکرده بودند به تلی از خاکستر تبدیل شدند. هزارن نفر که بمب‌های آتش‌زا آنها را تبدیل به مشعل‌های متحرک کرده بود به درون حوض‌های آب می‌پریدند اما فسفر حتی درون آب نیز آنها را می‌سوزاند. حتی حیوانات باغ‌وحش نیز با بیچارگی به همراه انسان‌ها به سوی آب می‌دویدند. اما تمام این انسان‌ها و حیوانات به نام آزادی نابود شدند." (3 مارس 1995، دی‌ولت) توماس بروکس نیز این بمباران را این گونه تشریح می‌کند: "در مرکز شهر، که منطقه‌ای پرجمعیت با وسعت 15 کیلومتر مربع است، طوفان آتش حتی یک خانه را هم سالم نگذارد. آتش‌سوزی به مدت دو شبانه روز ادامه یافت. در مرکز شهر آسفالت خیابان در حال سوختن بود. در روز بعدی "تندباد" هنوز با سرعت بسیار شدید می‌وزید تا حدی که یک دانشجوی ترک قدرت آن را در روی پل رودخانه الب نیز احساس کرد. وی گفت: "یک تندباد بسیار شدید که بر اثر آتش به وجود آمده بود از روی رودخانه الب گذشت. ما مجبور شدیم در روی پل بر زمین بخوابیم و به نرده‌ها بچسبیم تا باد ما را با خود نبرد." برای اینکه مردم کشور دچار وحشت نشوند، گوبلز تعداد کشته‌ها را 40000 نفر اعلام کرد. البته وی گزارشی از جانب رئیس دفتر تبلیغات در درسدن دریافت کرده بود که در آن تعداد تلفات بالغ بر 350000 تا 400000 نفر ذکر شده بود.... حتی بعد از پایان جنگ به دلیل ملاحظات سیاسی از ارزیابی دقیق و عینی قربانیان این حادثه وحشتناک ممانعت به عمل آمد. بسیار ساده لوحانه است که باور کنیم تبلیغاتچی‌های نازی عمدا تعداد قربانیان را زیاد اعلام کرده‌اند. هدف از بمباران‌های هوایی نیروهای متفقین، همانگونه که خود نیز اعلام کرده‌اند، شکستن روحیه مردم آلمان بود. اگر تبلیغاتچی‌های نازی تعداد قربانیان را زیاد اعلام می‌کردند بدین معنا بود که در جهت نیات متفقین قدم برداشته‌اند. تعداد تلفات درسدن چنان بالا بود که گوبلز تصمیم گرفت این تعداد را 90 درصد کمتر از مقدار واقعی اعلام کند. وی از این واهمه داشت که اعلام ارقام واقعی باعث هرج و مرج و فروپاشی روحیه تمام مردم رایش گردد. به درستی که ابعاد این فاجعه قوه تخیل انسان را به مبارزه می‌طلبد." تلفات حادثه فراتر از یک بمباران نظامی بود چرا بمباران درسدن نادیده گرفته می‌شود، اما افسانه هولوکاست نه؟ دکتر گئورگی استنسون، وکیل و رئیس موسسه جنوساید واچ (Genocide Watch) می­ گوید: "چگونه است که هولوکاست جنایت جنگی است و از آن به عنوان یکی از زشت­ ترین اتفاقات تاریخ یاد می ­شود، اما بمباران درسدن و حمله اتمی به هیروشیما و ناکازاکی توسط متفقین جنایت جنگی قلمداد نمی ­شود؟ ما همه کارهای زشتی می­توانیم انجام دهیم، اما باید توسط قانون محدود شویم و قانون اجازه آن را به ما ندهد." توماس بروکس (Thomas Brookes)، تاریخ‌نگار و نویسنده انگلیسی با اشاره به تلاش‌های صورت گرفته برای کمتر جلوه دادن تلفات انسانی این حمله هوایی می‌نویسد: "دروغ‌گویان حرفه‌ای که در خدمت منافع صنعت هولوکاست قرار گرفته‌اند و همچنین تاریخ‌نگاران رسمی جمهوری فدرال آلمان با وقاحت هرچه تمام سعی می‌کنند میزان تلفات انسانی هولوکاست درسدن را چند صد هزار نفر کاهش دهند. هیچکس نمی‌تواند منکر شود که 12000 خانه در مرکز شهر و در بحبوحه طوفان آتش تبدیل به تلی از خاکستر شدند. در این شهر علاوه بر 600000 ساکن بومی آن، در حدود 600000 پناهنده نیز از شهر برسلاو (Breslau) پناه گرفته بودند. با توجه بدین مسأله می‌توان نتیجه گرفت که هر کدام از این 12000 خانه بیش از 50 نفر را در خود جای داده ‌بودند. اما از این تعداد خانه هیچ چیز باقی نماند و انسان‌هایی که در این خانه‌ها پناه گرفته بودند بر اثر دمای بیش از 2900 درجه فارنهایت (1600 درجه سانتی‌گراد) همگی به خاکستر تبدیل شدند." انست کرامر (Enst Cramer) در 12 فوریه 1995 و در روزنامه "دی‌ولت" نوشت: "زمانی که برای این قربانیان عزاداری می‌کنیم دیگر نباید دنبال مقصرین این مصائب بگردیم." رومن هرزوگ، رئیس‌جمهور آلمان در سخنرانی 13 فوریه 1995 در درسدن چیزهایی گفت که یقینا توهین به قربانیان بمباران‌ها محسوب می‌شود. وی گفت: "بحث در مورد قانونی بودن و یا نبودن بمباران‌ها، که البته غیرانسانی بودن آنها بر همه آشکار است، کاری عبث و بیهوده است. از آن زمان 50 سال گذشته است و هم اینک هیچ فایده‌ای از این بحث‌ها عاید ما نخواهد شد." رومن هرزوگ: بحث در مورد قانونی بودن و یا نبودن بمباران‌ها کاری عبث و بیهوده است توماس بروکس معتقد است که قضیه در مورد هولوکاست کاملا برعکس بوده و تمام تلاش‌ها حول مبالغه در مورد این رخداد می‌چرخند. او در ادامه می‌افزاید: اما وقتی که نوبت مبالغه و گزافه‌گویی در مورد تلفات جانی اردوگاه‌های آشویتس می‌رسد، هیچکس از این حرف‌ها نمی‌زد. دیگر دروغگویان و فریبکاران حرفه‌ای نمی‌گویند که: "بحث در مورد اینها بی‌معنی است... سالیان درازی از این واقعه گذشته، بنابراین این صحبت‌ها چه فایده‌ای دارند؟" به نوشته فریجوف میر (Fritjof Meyer)، روزنامه‌نگار مشهور، 3.5 میلیون قربانی ساختگی به تعداد تلفات اردوگاه‌های آشویتس اضافه شد تا ملت آلمان بیش از پیش بدنام شود. در حقیقت تمام سیاستمداران آلمانی ادعا می‌کنند که مردم این کشور تا ابد گناهکار هستند. حتی آلمانی‌هایی که هنوز زاده نشده‌اند نیز گناهکارند.
  13. general yeom

    جنایات ارتش شوروی در آلمان

    وحشی گری و تجاوز گسترده سربازان روس به زنان با اعلام پیروزی و پایان جنگ در کشورهای متفقین مانند انگلستان و فرانسه و آمریکا مردم به خیابانها ریختند و به جشن و پایکوبی برای پیروزی در جنگی خانمان سوز که تلفاتی معادل 62 میلون نفر داشت پرداختند، درحالی که در برلین و آلمان حاکمیت سقوط کرده بود، نظام سیاسی واداری و اقتصادی فرو پاشیده بود و فقر ، محرومیت و بیماری و نیز مبهم بودن سرنوشت بسیاری از افراد برای اعضای خانواده شان و نیز سرافکندگی ناشی از یک شکست دیگر برای ایشان به یادگار مانده بود . پس از وارد شدن سربازان شوروی به خاک آلمان ،تعداد زیادی از زنان و دختران آلمانی توسط سربازان روس مورد تجاوز قرار گرفتند.آمارها حکایت از چند صد هزار تا 2 میلیون مورد تجاوز جنسی دارد. تمامی جنگها دارای همچنین جنایتهایی می باشند اما به جز جنایات ژاپن در شرق آسیا هیچ کدام تا این حد وسیع نبوده است، این چنین تجاوزهایی در مناطق تحت اختیار نیروهای آمریکایی و غربی نیز اتفاق افتاده است ولی نسبت آن به نیروهای شوروی بسیار کمتر می باشد. جنایت نازی ها جای خود را دارد ولی جنایت،جنایت را توجیه نمی کند. به قدری این جنایات وحشی گرانه بوده است که زنان و دختران بدبخت قبل از رسیدن نیروهای دشمن به دست خود جان خود را گرفته اند. این سربازان حتی به دختران خردسال نیز رحم نکرده و به آنها نیز تجاوز کرده اند. زمانی که به استالین خبر این تجاوزات سربازان شوروی را دادند در جواب گفت: مردم باید بفهمند اگر یک سرباز که هزاران کیلومتر از میان خون،آتش و مرگ گذشته است، باید با یک زن خوش بگذراند یا یک کم بازیچه داشته باشد. با پایان نبرد، برلین به ویرانه ای تبدیل شده بود به دلیل تلفات بالای نفوس و علی الخصوص مردان، بسیاری از خانواده ها سرپرست خود را از دست دادند و بعضی از خانواده ها و تیره ها کاملا منقرض گردیدند . در جریان بمباران شهرهائی مانند برلین و هامبورگ و درسدن بعضاً تمام اعضای یک خانواده از بین رفتند . پس از پایان جنگ زنان آلمانی حتی برای تامین آب آشامیدنی خود با مشکل مواجه بودند و بیماریهای روانی و عصبی بسیار شایع شد و سرانجام نظام اجتماعی آلمان به گونه ای از هم فرو پاشید که دیدن زنان خود فروش در برلین امری عادی و تقریبا روزمره محسوب می شد. تاریخ به وسیله فاتحان نوشته می‌شود و گاه هیچ فرصتی به قربانیان برای بیان زوایای دیگر آن داده نمی‌شود. در کتاب زنی در برلین، مارتا هیلرز با قلمی شیوا توضیح می‌دهد که چگونه برلینی‌ها برای بقا مبارزه می‌کردند، از انفجار بمب‌ها فرار می‌کردند و اجساد را از زیر آوار بیرون می‌کشیدند. تعداد زنانی که بعد از شکست آلمان مورد تجاوز قرار گرفتند، هنوز به درستی مشخص نیست ولی تصور می‌رود تعداد آنها صدها هزار نفر باشد. بسیاری از این قربانیان مانند مارتا به صورت مکرر مورد تجاوز قرار گرفته بودند. بر اساس برآورد کتاب دیگری با عنوان «سقوط برلین در سال ١٩۴۵»، ٧/٣ درصد کودکانی که در برلین در سالهای ١٩۴۵و ١٩۴۶به دنیا آمدند، پدران روسی داشتند. زنان آلمانی در حال شستشوی لباس با آب سرد در خیابانهای برلین اشغالی هنگامی که انگلیسی‌ها به برلین رسیدند، افسرها با دیدن دریاچه‌های مملو از زنانی که پس از تجاوز خودکشی کرده بودند، شوکه شدند. سن و سال قربانیان اهمیتی نداشت، دامنه سنی آنها از 12 تا 75 می‌رسید. پرستاران و راهبه‌ها نیز در بین قربانیان بودند. برخی از زنان تا 50 بار مورد تجاوز قرار گرفته بودند. با پایان گرفتن جنگ، از شهرهای بزرگ آلمان جز ویرانه ای برجای نمانده بود و بدین سان ارتش نازی، جنگ را در ویرانه های برلین باخت و عمر رایش سوم پس از 12 سال به پایان رسید. خودکشی 2 زن و یک دختر خردسال اتریشی در پارکی در وین از ترس از پیشروی ارتش سرخ رفتار ارتش سرخ با زنان آلمانی بسیاری از این قربانیان به صورت مکرر مورد تجاوز قرار گرفته بودند. بر اساس برآورد کتابی با عنوان «سقوط برلین در سال ١٩۴۵» نوشته آنتونی بیور، ٧/٣ درصد کودکانی که در برلین در سالهای ١٩۴۵و ١٩۴۶به دنیا آمدند، پدران روسی داشتند. آنتونی بیور می نویسد روس ها از ورود خود به خاک آلمان تجاوز سازمان یافته خود را آغاز کرده و در برخی روستاها تمام زنان بین ۱۰ تا ۸۰ سال را مورد تجاوز قرار دادند. برخی قربانیان تجاوز ارتش سرخ در حال توصیف سبعیت سربازان روس در یک روستا تمام زنان بین ۱۳ تا ۶۸ سال مورد تجاوز قرار گرفتند… هنگامی که انگلیسی‌ها به برلین رسیدند، افسرها با دیدن دریاچه‌های مملو از زنانی که پس از تجاوز خودکشی کرده بودند، شوکه شدند. سن و سال قربانیان اهمیتی نداشت، دامنه سنی آنها از ۱۲ تا ۷۵ می‌رسید. پرستاران و راهبه‌ها نیز در بین قربانیان بودند. برخی از زنان تا ۵۰ بار مورد تجاوز قرار گرفته بودند. قربانی تجاوز طی گزارشی وحشتناک سربازان سرخ پس به یک زایشگاه و پرورشگاه خیریه یورش برده و به زنان باردار و زنانی که به تازگی وضع حمل کرده بودند تجاوز کردند. همچنین ارتش سرخ در کمپ هایی تحت عنوان Schlawe, Lauenburg, Buckow تمام زنان بین ۱۲ تا ۶۰ سال را مورد تجاوز قرار داده و هرکس را که مقاومت می کرد از دم تیغ می گذراندند. در این بین اسناد حاکی از آنند که بین ده تا بیست درصد زنان و دختران مورد تجاوز قرار گرفته به دلیل جراحات وارده و یا خودکشی از دنیا رفتند. قربانی تجاوز ارتش سرخ در Danzig به معلم ۵۰ ساله ای تجاوز کرده و به زنان گفتند تا در کلیسا پناه بگیرند، وقتی زنان و دختران روستا در کلیسا گردآمدند سربازان ارتش سرخ تا صبح بارها به ایشان تجاوز کردند، تا جایی که به برخی بیش از سی بار تجاوز شد. قربانی تجاوز در جوانی و پیری یک کشیش به شماره اول نوامبر ۱۹۴۵ نشریه ای تحت عنوان "North America” (Nord Amerika) گزارش می دهد که در روستاهای متعددی تمام زنان از مسن ترین ایشان تا دختران دوازده ساله مورد تجاوز قرار گرفتند. این قربانی تجاوز در یک شب بیش از چند بار مورد تجاوز سربازان روس قرار گرفته است در این بین برخی این گزارش های تکان دهنده را در قالب کتاب منتشر ساخته اند. مارتا هیلرز (۱۹۱۱-۲۰۰۱) روزنامه نگار آلمانی در کتابی با عنوان «یک زن در برلین» برخی گزارش های تجاوز به زنان از سوی ارتش سرخ را به ثبت رسانده است. لازم به ذکر است که فیلمی تحت همین عنوان نیز ساخته شده است. این کتاب در ۱۹۵۴ به چاپ رسید و در سال ۲۰۰۳ هنوز فروش خوبی داشت. کتابی دیگر تحت عنوان «بازی» از سوی دیگر روزنامه نگار آلمانی اینگبورگا جاکوبز که در تلویزیون zdf آلمان کار می کرد درواقع یک تاریخ شفاهی از زنانی است که پس از فتح برلین مورد تجاوز قرار گرفته بودند. در گزارش ها آمده است که ابعاد این جنایت را نمی توان مشخص نمود چرا که بسیاری از زنان مورد تجاوز قرار گرفته حاضر نیستند درباره این موضوع سخنی به میان آورند. برخی معتقدند این تجاوز سازمان یافته از سوی ارتش سرخ به دلیل تحقیر نژادی زنان آلمانی ای بود که از سوی رایش سوم نژاد برتر بر شمرده می شدند. تجاوز عمومی به زنان از سوی ارتش سرخ را برخی بزرگترین جنایت تاریخ علیه زنان تلقی کرده اند، در این بین دیگر ارتش های متفقین تنها نظاره گر بوده و یا اینکه گاهی نیز با روس ها مشارکت می کردند، به ویژه اینکه تعداد زیادی از تجاوزگران سربازان آمریکایی بودند. دکتر آستین جی آپ استاد ادبیات انگلیس در یکی از دانشگاه های کاتولیک آمریکا نیز از کسانی بود که با انتشار متنی با عنوان «با تجاوز به زنان اروپا فتح شد» در سال ۱۹۴۶ آینده شغلی خود را به خطر انداخت. تجاوزات جنسی ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم از زبان زن 80 ساله یک زن 80 ساله آلمانی با نوشتن کتابی سکوت در مورد تجاوزات جنسی سربازان شوروی در جنگ دوم جهانی را شکست.او در این کتاب در مورد جنایات ارتش سرخ شوروی در هنگاه حمله به برلین سخن گفته است. "چرا من باید یک دختر باشم " عنوان کتابی است که برای اولین بار توسط کابریگ کوئپ یکی از قربانیان این حادثه در مورد تجاوزات جنسی صورت گرفته بر علیه زنان آلمانی توسط روس‌ها نوشته شده است. خانم کوئپ یکی از دو میلیون زن و دختر آلمانی است که توسط سربازان شوروی مورد تجاوز واقع شدند.این جنایت به دستور استالین و در پاسخ به حمله آلمان و کشته شدن 26 میلیون روسی صورت گرفت. یک هفته بعد از این حادثه عواقب آن به قدری وحشتناک بود که کلیسای کاتولیک حتی بسیاری از قربانیان را تشویق به سقط جنین کرد. حتی بعد از گذشت این همه سال هنوز هم خانم کوئپ در هنگام خوابیدن مشکل دارد و اثرات روحی این حادثه در ذهن او باقی مانده است. او در این باره گفت : در آن زمان من یک کودک بودم.هنوز هم نوشتن این مطالب و آن چه که بر سر من آمد ساده نیست ، اما اگر من این کار را انجام ندهم چه کس دیگری انجام می‌دهد؟ او به مجله اشپیگل آلمان گفت : این اتفاق در 25 ژانویه سال 1945 و زمانی که من 15 سالم بود رخ داد.در آن زمان مادرم به من گفت سریعا وسایل خود را جمع کن تا به همراه خواهرت از شهر فرار کنید. آن‌ها در Schneidemuehl در نزدیکی منطقه پومرانیا زندگی می‌کردند که امروزه یک شهر لهستانی به نام پیلاست.او و خواهرش توسط یک قطار که قرار بود به سمت برلین حرکت کنند فرار کردند.اما مسیر قطار در بین راه عوض شد و سپس موتور آن توسط توپخانه روس‌ها منفجر شد. او در ادامه گفت :درهای قطار قفل بودند ، اما من توانستم خودم را از راه پنجره نجات دهم .اما خواهرم در درون قطار باقی ماند و من دیگر هر گز او را ندیدم.من در یکی از روستاهای نزدیک اسیر شدم و نزدیک به دو هفته مورد تجاوز قرار گرفتم. 15 ماه بعد از این حادثه توانستم مادر خود را دوباره در هامبورگ ببینم. کتاب خانم کوئپ به زودی به انگلیسی ترجمه خواهد شد.
  14. فرضیه خودکشی پیشوا هیتلر و بانو اوا براون کاملا غلط هست
  15. مطلب خیلی زیاد بود به صورت خلاصه این متن رو آوردم و فقط به یکی از زمان ها اشاره کردم
×
×
  • اضافه کردن...